دسته: داستان

قصه کودکانه شیر و آدمیزاد

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک روز شیر در میدان جنگل نشسته بود و بازی کردن...

داستان کوتاه | سادگى یا پیچیدگى؟

داستان کوتاهی به نام:«سادگى یا پیچیدگى؟» امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یک سؤال مطرح کرده بود! سؤال این...

داستان پند آموز | گردش حساب!

او طلاها را در گودالی در حیاط خانه‌اش پنهان کرد. هر روز به طلاها سر می‌زد و آن‌ها را زیر...

داستانک | اشک پدر

پدرم برای بهبود دادن به معاش و درآمد خانواده، یک حوضچه پرورش ماهی کرایه کرد. پولش را قرض گرفت، بچه...

مسابقه زیبایی

یک شرکت موفق محصولات آرایشی و زیبایی در یک شهر بزرگ از مردم خواست نامه‌ای مختصر درباره زیباترین زنی که...