مسابقه زیبایی

گلدون

یک شرکت موفق محصولات آرایشی و زیبایی در یک شهر بزرگ از مردم خواست نامه‌ای مختصر درباره زیباترین زنی که می‌شناسند همراه با عکس آن زن برای آن‌ها بفرستند. در عرض چند هفته هزار نامه به شرکت ارسال شد. از آن میان نامه‌ای بخصوص توجه کارکنان را جلب کرد و فورا آن را به دست رئیس شرکت رساندند. نامه توسط یک پسر جوان نوشته شده بود. او شرح داده بود خانواده‌اش از هم پاشیده شده و در محله‌ای فقیرنشین زندگی می‌کند. با تصحیح برخی کلماتش، خلاصه نامه پسر جوان به این شرح بود: «زن زیبایی یک خیابان پایین‌تر از خانه ما زندگی می‌کند. من هر روز او را ملاقات می‌کنم. او به من این احساس را می‌دهد که مهم‌ترین پسر این دنیا هستم. ما با هم شطرنج بازی می‌کنیم و او به مشکلات من توجه دارد. او من را درک می‌کند و وقتی او را ترک می‌کنم، همیشه با صدای بلند می‌گوید که به وجود من افتخار می‌کند.» آن پسر نامه‌اش را با این واژه‌ها خاتمه داده بود: «این عکس نشان می‌دهد که او زیباترین زن دنیاست. امیدوارم در آینده همسری به این زیبایی داشته باشم.» رئیس شرکت در حالی که تحت تاثیر این نامه قرار گرفته بود خواست که عکس این زن را ببیند. منشی او عکس زنی متبسم و بدون دندان را به دست او داد که سنی از او گذشته و در یک صندلی چرخدار نشسته بود. زن موهای خاکستری خود را دم اسبی کرده و چین و چروک صورتش در خطوط چین و چروک چشم‌هایش محو شده بود. رئیس شرکت با دیدن عکس تبسمی کرده و گفت: «ما نمی‌توانیم از عکس این خانم برای تبلیغ استفاده کنیم، چون او به دنیا نشان می‌دهد که زیبایی لزوماً ارتباطی با استفاده از محصولات ما ندارد!»

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *