نقد فیلم Destroyer «نابودگر»

«نابودگر» جدیدترین ساخته کارین کوزاما (Karyn Kusama) که پیش از این فیلم‌های شایسته توجه‌ای چون Girlfight و The Invitation را در کارنامه دارد، امیدوارکننده و جذاب آغاز می‌شود اما به قدری از مسیر خود منحرف می‌شود که در انتها، مخاطب تنها از بازی نیکول کیدمن (Nicole Kidman) می‌تواند به خوشی یاد کند. در ادامه و بررسی این فیلم با اینفو همراه باشید.

تریلر‌های جنایی-پلیسی را می‌توان یکی انعطاف‌پذیرترین ژانر‌های سینما دانست. به نظر می‌رسد هدف کوزاما با «نابودگر» هم تزریق انرژی تازه‌ای به این ژانر با عوض کردن شخصیت مذکر معمول آنها با شخصیتی مونث بوده است. با این حال «نابودگر» به دو دلیل به هیچ عنوان موفق به بسط دادن پتانسیل‌هایش نمی‌شود. اول اینکه کارگردانی فیلم طوری است که نمی‌داند می‌خواهد یک تریلر باشد، با معمای مرکزی‌اش مخاطب را درگیر کند یا تبدیل به مطالعه‌ای بر روی شخصیت ارین بل (Erin Bell) شود. از طرف دیگر هم کوزاما تنها در ایده شخصیت معمولا مذکر این طور فیلم‌ها را با نیکول کیدمن شکسته و پیر عوض کرده و از این زنانگی به هیچ عنوان برای تفاوت بخشیدن به اثر خود استفاده نمی‌کند. در ادامه این موارد را به صورت جزئی‌تر بررسی می‌کنیم.

توجه: ادامه متن حاوی بخش‌هایی است که داستان فیلم را لو می‌دهد.

«نابودگر» به جرئت از گیج‌کننده‌ترین تجربه‌هایم در سال ۲۰۱۸ بود. ده دقیقه ابتدایی فیلم طوری مرا جذب خود کرد که به هیچ عنوان نمی‌توانستم ۹۰ دقیقه ناامیدکننده بعدی را پیش‌بینی کنم. نماهای کوزاما در ده دقیقه ابتدایی به گونه‌ای است که مخاطب فکر می‌کند با یک درام روان‌شناختی درجه یک در حد فیلم Manchester By The Sea «منچستر از کنار دریا» همراه است. این دقایق پر شده از نماهای به هم گره خورده از چشمان سرد و بی‌روح شخصیت ارین بل و جاده‌هایی به ظاهر بی‌انتها هستند و این علاوه بر نام فیلم، باعث شد فکر کنم که «نابودگر» می‌خواهد نشان‌دهنده شخصیتی باشد که ناخواسته، باعث تخریب زندگی هر فردی که سر راهش قرار می‌گیرد است و فلش‌بک‌های فیلم، قرار است به ما چرایی این مسئله را بگوید. با این حال با ورود همین فلش‌بک‌ها به فیلم و اضافه شدن جنبه معمایی به داستان، ناگهان قطار «نابودگر» از ریل خارج می‌شود. پس از تماشای فیلم بارها سعی کردم با مرور آن به چرایی این افت کیفیت ناگهانی برسم اما، نتیجه‌گیری این است که «نابودگر» آن قدر توخالی، کلیشه‌ای و قابل‌ پیش‌بینی است که ممکن است مخاطب فکر کند نکته خاصی را در طول فیلم متوجه نشده است!

«نابودگر» پس از ده دقیقه ابتدایی‌اش تبدیل به یکی دیگر از همان فیلم‌های پلیسی مرسوم هالیوودی می‌شود که فقط با تغییر شخصیت از مذکر به مونث، ادای متفاوت بودن را می‌گیرد. از مشکلات اساسی ساخته کوزاما همین شخصیت‌پردازی ضعیف‌‌اش است. ارین بل آنقدر در زمان حال ناتوان نشان داده می‌شود که مخاطب کوچک‌ترین اهمیتی نمی‌تواند به او بدهد. مسئله‌‌ای که بخشی از آن به خاطر سبک روایی نادرست فیلم است. اگر فیلم به ما کمی زودتر دلیل این شکستگی بل را نشان می‌داد شاید بسیار بهتر می‌توانستیم با او ارتباط برقرار کنیم و با اتفاقات فیلم نیز همراه می‌شدیم. با این حال کوزاما این مهم را تا پرده پایانی فیلم از مخاطب دریغ می‌کند و همین باعث می‌شود تمام دوندگی‌های ارین برای رسیدن به سایلس بی‌معنا و بدون تنش جلوه کند. متاسفانه، پردازش رابطه و شیمی موجود بین ارین و کریس در فلش‌بک‌ها هم آنقدر سطحی و ضعیف است که حتی وقتی دلیل تبدیل ارین گذشته به چیزی که اکنون هست مشخص می‌شود، به سبب عدم سمپاتی مخاطب با کاراکترها، غیرمنطقی و عاری از احساس جلوه می‌کند. کوزاما می‌خواهد با این روایت غیرخطی پیچش داستانی را تا لحظات آخر عقب بیاندازد اما با این تصمیم نادرست، کل فیلم جذابیت خود را از دست می‌دهد. معما در داستان زمانی ارزشمند است که مخاطب بتواند قدم به قدم با کاراکتر پیش برود اما، «نابودگر» برای رسیدن به یک پیچش داستانی ساده ۹۰ دقیقه بیننده را گیج می‌کند.

«نابودگر» در تحویل آنتاگونیستی قابل‌ قبول هم ناتوان است. سایلس که در تمام طول فیلم هدف ارین بل است آنقدر در فلش‌بک‌ها حضور کمرنگی دارد که به هیچ عنوان نمی‌توان او را تهدیدی جدی به حساب آورد. این هم در نظر داشته باشید که ارین دلیل چندان منطقی هم برای گرفتن انتقام از او ندارد. چرا که همانطور که نام فیلم اشاره می‌کند و خود ارین هم اذعان دارد، خودش مقصر مرگ کریس است. کوزاما طوری در پایان فیلم از چند جوان در حال اسکیت‌سواری نماهای آهسته می‌گیرد که گویی استعاره و معنای خاصی پشت این نماها است، با این حال هر چه بیشتر روی فیلم دقیق شوید و هر چه «نابودگر» را بیشتر مورد بررسی قرار دهید، متوجه می‌شوید که اصل داستان محتوایی در حد یک کتاب چند صفحه‌ای دارد، نه یک درام جنایی-معمایی. علاوه بر این پایان‌بندی سورئال‌گونه فیلم در تضاد با لحن نیهیلیستیک آن در سایر دقایق است که با توجه به وضعیت شلخته‌ای که «نابودگر» دارد، چندان جای تعجب نیست.

نیکول کیدمن با اینکه در سکانس‌های فلش‌‌بک نقش شخصیتی خنثی را بازی می‌کند و به همین سبب نمی‌تواند مهارت‌های بازیگری‌اش را به نمایش بگذارد، اما در زمان حال فوق‌‌‌العاده عمل می‌کند. حجم تغییراتی که او برای بازی در این نقش متحمل شده ممکن است باعث شود او را در برخی مواقع نشناسید. با این حال مسئله در مورد سایر بازیگران فیلم متفاوت است. سباستین استن (Sebastian Stan) در نقش کریس در حد فیلمنامه ظاهر می‌شود، که ضعیف است. استن بازیگر قابلی است اما با این دیالوگ‌ها نمی‌تواند کار خاصی بکند. توبی کبل (Toby Kebbell) هم با وجود کاراکتر مضحکی به نام سایلس، بدون هیچ اثری می‌آید و می‌رود. ورای کیدمن تنها تاتیانا مسلانی (Tatiana Maslany) حرف‌هایی برای گفتن دارد. با این وجود، «نابودگر» نمایشی کاملا تک‌نفره است.

«نابودگر» عاری از سکانس‌های خوب نیست. همانطور که اشاره شد، ده دقیقه اول فیلم شایسته توجه هستند. علاوه بر آن، سکانس دزدی از بانک، به خوبی قابلیت‌های کوزاما در ضبط نماهای اکشن و با سرعت بالا را نشان می‌دهد. می‌توان گفت تمام مهره‌ها در این سکانس در جای درستی هستند و این سکانس به تنها سکانس واقعا هیجان‌انگیز فیلم تبدیل می‌شود. با این حال چند سکانس خوب باعث نمی‌شود که «نابودگر» تبدیل به فیلم شایسته توجهی بشود. با این اوصاف، تنها دلیلی که می‌تواند مخاطب سینما را برای دیدن این فیلم قانع کند، نقش‌آفرینی تحسین‌برانگیز کیدمن است.

نظر شما چیست؟ آیا از دیدن این فیلم لذت برده‌اید؟ آیا مطالعه این مقاله برای شما مفید بود؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *