نقد فیلم Aquaman

فیلم Aquaman

فیلم Aquaman

آکوامن، جدیدترین فیلم از دنیای سینمایی دی‌سی، در ساده‌ترین هدفش که دو ساعت سرگرم کردن مخاطب است شکست می‌خورد و تبدیل به تجربه‌ای حتی عذاب‌آور در برخی دقایق می‌شود. در ادامه و بررسی این اثر با اینفو همراه باشید.

این روزها، فرمول‌زدگی به جز جدایی‌ناپذیری از سینمای عامه‌پسند هالیوود، تبدیل شده است. این فرمول‌زدگی در سال‌های اخیر همچون شمشیر دولبه‌ای برای فیلمسازان بوده است. چرا که گاها باعث خلق آثار ماندگاری مانند Deadpool «ددپول» و Logan «لوگان» شده است که از ضدکهن‌الگو‌ها برای خلق اثر متفاوتی بهره برده‌اند و گاها هم باعث محافظه‌کاری استودیوها و عدم ریسک‌پذیری آنها و در نتیجه افتادن روی دور تکرار شده است. مانند روندی که در دنیای سینمایی مارول شاهدش هستیم. مسئله این است که استودیو مارول حداقل فرمول را بلد است و می‌تواند در اکثر فیلم‌هایش مخاطب را سرگرم کند. مشکل اصلی «آکوامن» این است که حتی در تقلید کورکورانه از این فرمول و سرگرم کردن بی‌دغدغه مخاطب برای دو ساعت هم، شکست می‌خورد. در ادامه بیشتر به بررسی چرایی این موضوع می‌پردازیم.

بزرگترین ایراد «آکوامن» همین تکراری و قابل پیش‌بینی بودنش است. مشخصا داستان قهرمانی که در مواجهه اولیه با دشمنش شکست می‌خورد و در طول فیلم قدرتش را پس می‎‌گیرد تا بتواند در نبرد نهایی او را شکست دهد، کمی بیش از حد نخ‌نما شده است. حداقل در همین سال گذشته فیلم Black Panther «پلنگ سیاه» با وجود پیروی از همین فرمول، توانسته بود به لطف شخصیت‌پردازی‌های عالی و فضاسازی‌های مناسب، تبدیل به اثری یک سر و گردن بالاتر از همتاهایش شود. «آکوامن» نه تنها به این درجه نمی‌رسد، بلکه حتی در پایه‌‌ترین اجزا هم مشکلاتی اساسی دارد.

اینکه ۹۰ درصد فیلم‌های ابرقهرمانی به جای استفاده از تکنیک‌های زیبایی شناختی، رو به استفاده از جلوه‌های ویژه پرخرج آورده‌اند ثابت شده است و آکوامن هم از این قاعده مستثنی نیست. تجربه شخصی من از این فیلم روی پرده و با پروژکتور در خانه بود که متاسفانه، فیلم در این زمینه هم نتوانست تجربه چندان دلچسبی برای من رقم بزند و رنگ‌آمیزی‌های غلیظ و فضاسازی‌های اغرارآمیز آتلانتیس، به هیچ وجه کمکی به واقعی و باورپذیر شدن دنیای خیالی فیلم، نکرد. تمرکز بیش از حد سازندگان بر جلوه‌های ویژه، باعث می‌شود که آتلانتیس تنها ظاهری باشد و به هیچ وجه مانند واکاندا در فیلم همتایش، حس حضور در آن به مخاطب القا نشود.

جیمز وان (James Wann) که بیشتر با فیلم‎های ترسناک جالب و اکثرا متوسطش شناخته می‌شود، اینجا هم از همان تکنیک جامپ اسکر، در پوسته‌ای جدید استفاده می‌کند. طبیعی است که این تکنیک چندان با فضای یک فیلم فانتزی ابرقهرمانی جور نمی‌شود و فیلم بسیار قبل از تمام شدن، دست خودش را برای مخاطب رو می‌کند. در فیلم بارها با شرایطی مواجه‌ایم که روند طبیعی زندگی یا گفت‌و‌گوی کاراکترها با حمله‌ای ناگهانی قطع می‌شود و این شخصیت‌ها، باید چند ساعتی را صرف پرتاب مشت و لگد‌هایشان کنند. تنها نکته‌ای هم که در این سکانس‌های اکشن قابل توجه است برداشت‌های بلند و حرکت سیال دوربین جیمز وان است که باعث خلق هیجانی اندک می‌شود. هیجانی که اصالتا باید از طریق تعلیق در فیلم، به وجود بیاید.

دلیل عمده نبود تعلیق اشاره شده، عدم شخصیت‌پردازی خوب در فیلم است. البته اگر بشود جز خود آکوامن، نام شخصیت بر دیگران گذاشت. شخصیت‌های فیلم به دو دسته آرتور کری (Arthur Curry) و تیپ‌های سینمایی تقسیم می‌شوند. آرتور کری به لطف قوس شخصیتی نسبی‌اش و نقش‌آفرینی کاریزماتیک جیسون موموآ (Jason Momoa)، بعد از واندروومن (Wonder Woman)، تبدیل به دومین ابرقهرمان دی‌سی می‌شود که مخاطب تا حدودی، می‌تواند با او ارتباط برقرار کرده و دوست داشته باشد. وضعیت در مورد سایر شخصیت‌های فیلم در یک کلام، افتضاح است. مرا (Mera) با بازی امر هرد (Amber Heard) همان سوژه عشقی است که حضورش نه ضروری، بلکه تحمیلی است و فقط نقش یک موتور متحرک مصنوعی را برای آرتور، بازی می‌کند. امبر هرد هم که دیالوگ‌هایش را مانند یک عروسک پلاستیکی ادا می‌کند! پاتریک ویلسون (Patrick Wilson) و نیکول کیدمن (Nicole Kidman) هم با اینکه بازیگران توانمندی هستند، اما به دلیل عدم حضور کافی در فیلم و داشتن شخصیت‌های سطحی فرصت درخشش چندانی نصیب‌شان نمی‌شود. وان به کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن انگیزه‌های اوشن مستر (Ocean Master) را به تصویر می‌کشد و طوری با این شخصیت رفتار می‌کند که انگار، چیزی به اسم استدلال در مغز این موجود وجود ندارد.

به لطف همان شخصیت‌پردازی اندک آرتور کری و قوس شخصیتی قابل‌قبولش، فیلم موفق می‌شود کمی به پیام درونی‌اش جنبه سینمایی بدهد اما، تمام تلاش‌های این کاراکتر توسط سایر شخصیت‌ها و دیالوگ‌های بچگانه‌شان، هدر می‌رود. اینکه آرتور به لطف تحولش در طی فیلم به این نتیجه می‌رسد که آدم‌های روی خشکی و زیر دریا تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، خوب است اما سایر شخصیت‌ها در بحث‌هایشان ایدئولوژی‌شان را به بچگانه‌ترین شکل ممکن فریاد می‌زنند و این موارد، در فیلمنامه و دیالوگ‌ها بافته نشده و کاملا توی ذوق می‌زند.

بسیاری از مشکلات اشاره شده به این دلیل در فیلم وجود دارند که فیلمنامه «آکوامن» بسیار بیشتر از دو ساعت و بیست دقیقه داستان برای تعریف کردن دارد. این مسئله باعث می‌شود که فیلمسازان مجبور به سرعت بخشیدن به روند طبیعی فیلم شوند و در نتیجه، فرصت مناسبی برای پرداخت به مسائل مختلف نداشته باشند. به همین سبب مخاطب هم با اجزای مختلف فیلم ارتباط برقرار نمی‌کند و فیلم هم برایش خسته‌‌کننده شود. برای مثال، هیچ نوع احساسی در رابطه عاشقانه بین مرا و آرتور وجود ندارد و فیلم، فقط این بخش را در خود دارد که داشته باشد!

به عنوان کلام آخر باید گفت، دی‌سی/وارنر بدترین دشمن خودش است. دیدن این که این کمپانی نمی‌تواند از ابرقهرمانان درجه یکی مانند بتمن، آکوامن و فلش به درستی استفاده کند حقیقتا دردناک است. با این حال رویه جدید آنها در مورد تمرکز روی فیلم‌های مستقل از شخصیت‌ها قابل قبول است و با این که «آکوامن» از نظر هنری اثر موفقی محسوب نمی‌شود، باعث این هم نمی‌شود که مخاطب منتظر فیلم‌های بعدی این کمپانی نباشد. البته نباید همه تقصیر را گردن کیفیت پایین «آکوامن» انداخت. شاید اگر این فیلم دو سال پیش، قبل از عرضه «واندروومن» و «پلنگ سیاه» اکران شده بود، تجربه دلپذیرتری داشتیم. با این اوصاف، «آکوامن» فیلمی نیست که در سال ۲۰۱۸، بتوان به آن صفت خوب یا حتی متوسط را داد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *