اس ام اس عاشقانه و احساسی

3001730

دست هایت را به من بده

و با من قدم بزن

صدای گام های ما

روی برگ های پاییزی

سمفونی با شکوهی خواهد شد

آن هنگام که آسمان

اولین بوسه اش را

با باران

برایمان می فرستد…

دوستت دارم

و عشق تو از نامم می تراود

مثل شیره ی تک درختی مجروح

در حیاط زیارتگاهی.

من فکر می‌ کنم

که پشت همه‌ی تاریکی‌ ها

شفافیّت شیری رنگ حیات است

این راز را

از حفره‌ی ماه و

روزنه‌ های ستارگان دریافته‌ ام.

هی‌ دختر باران!

زیاد این دست و آن دست نکن!

بترس از دلی‌ که دارد پرپر می شود…!

برای من

هیچ قراری نمانده هست…

بگو کجای آغوش قرار بگذاریم؟!

بگو

تا عاشقانه‌‌هایم را

بر اندام آب بسایم

می خواهم سر تمام دلتنگی‌‌هایم را

با زلالی رویت ببرم…!

تنهایی تو را

دست های من تاب نمی آورد

“کافی ست انار دلت ترک بخورد”

دانه دانه هاش

بریزد در دهان من

تا سرخی صدای خنده هام

رنگ تو باشد

خودت را از آغوش من نگیر

آقای من!

دنیا در دستان توست

که آغاز می شود.

کمی با من بنشین

تا در آن نقشه جغرافیایی عشق، تجدید نظر کنیم

بنشین تا ببینیم

تا کجاها مرز چشمان توست

تا کجاها مرز غم های من

کمی با من بنشین

تا بر سر شیوه ای از عشق

به توافق برسیم…

خسته ام…

پلک هات را ببند

می خواهم کمی بخوابم.

تو نیستی و هنوز مورچه‌ها

شیار گندم را دوست دارند

و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود

عزیزم

هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد

از ریل خارج نمی‌شود.

وقتی نمی‌رسی

شاید پایت را

جایی جا گذاشته‌ای،

وقتی نمی‌شود گذشت

باید دوست داشت

هزار سال پیرتر شده ام

نمی دانم بوسه تو مرا

هزار ساله کرد

یا زمین هزار بار بیشتر

به دور خورشید گشته است.

دلم گرفته تر از پیله کرم ابریشم کوچکی‌ست

که به تاری آویزان است

بر تک درخت تنهایی…

نور می خواهد،

دستان گرم تو را

تا بشکافد ازدحام دهشتزای بی کسی را

بال پروازم را بگشا…

دانه می دهم گنجشک های صبحگاهی را

پشت پنجره ام

از خرده شعرهایی که شب

از دست های تو

می ریزد بر بی خوابی ها

و بالش لبریز از امیدم

از وقتی که عاشق شدم

فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم

فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم

و این عالی است

هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد

تو این شانس رو به من بخشیدی

متشکرم

خوردن یک سیب رسیده‌ی سفید

در یک روز شفاف و

روشن زمستانی

محبوب من!

دل بستن به تو

مثل شادمانی نفس کشیدن است

در یک درختزار پوشیده از برف!

من از اتفاق های بین مان می ترسم!

همین چیزهایی که تو فکر می کنی بی اهمیت هستند

همین نگاه های سر سری تو، لعنتی!

اینها چیزهایی که هستند

که به راحتی می توانند من را عاشق کنند!

این که باید

فراموش ات می کردم را هم

فراموش کردم

تو تکراری ترین حضور روزگار منی

و من عجیب

به آغوش تو

از آن سوی فاصله ها

خو گرفته ام

آن هنگــام کــه بــا لبــاســی نــودوز

بــه دیــدنــم مــی آیــی

شــوق بــاغبــانــی بــا مــن اســت

کــه گلــی تــازه

در بــاغچــه اش روییــده بــاشــد…

عطر گیسوهات را نسیم

نه از سمرقند می آورد، نه بخارا

حالا دیگر همه ی زنانِ شهر

بوی تو را می دهند!

حوّا هم که باشی

من آدم نمی شوم

پس بی خودی جای بوسه

سیب تعارفَم نکن!

دوستت‌ می‌ دارم!

چونان‌ بلوطی‌ که‌ زخم‌ یادگارِ عشقی‌ برباد رفته‌ را!

ستاره‌ای‌ که‌ شب‌ را

برای‌ چشمک‌ زدن!

و پرنده‌ای‌ اسیر

که‌ پرنده‌ی‌ آزادی‌ را!

تا رهایی‌ به‌ بار بنشیند،

آن‌ سوی‌ حیرانی‌ِ میله‌های‌ قفس‌!

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *