اس ام اس جدید و زیبا

3002529

وقتی تصاویر شاد را، دیگر

تنها در خواب می توان دید،

گمان می کنید

بیدار شدن از خواب آسان است؟

مادرم همیشه میگفت “شادی” کلید زندگیه.

وقتی رفتم مدرسه،

انشاء دادند: «بزرگ شدی میخوای چه کاره شی؟»

نوشتم: «شــاد»

گفتند موضوع انشاء را نفهمیدی!

گفتم شما زندگی رو نفهمیدید…

“گلم”

که صدایت می کنم

شمعدانی

چه اخمی می کند!

مانده ام “جانم” را

چقدر آهسته بگویمت

که هم تو بشنوی

و هم آب از دل هیچ گنجشکی

تکان نخورد.

سر پل صراط

یقه ات را می گیرم

نترس

می خواهم آخرین لحظه هم

ببوسمت.

هر صبح

که چشم باز می کنم

نیستی

تو پای بودنت همیشه لنگ می زند

و من پای رفتنم

عزیز جانم

برگرد

من برایت

دل قربانی کرده ام!

آن هنگام که مرا ناخواسته به دنیا آوردند گفتتد:‌

دوست بدار

و حال که دوست می دارم

می گویند:

فراموش کن …

افسردگی بهایی است

که انسان برای شناخت خود می پردازد.

هرچه عمیق تر به زندگی بنگری؛

به همان مقدار هم عمیق تر رنج میکشی…

گرامی ترین و زیباترین چیزها

در جهان نه دیده می شوند

و نه حتا لمس می شوند.

آنها را تنها باید در دل حس کرد.

با چند پوکه

زیر سیگاری کوچکی

درست کرده ام

هر سیگاری در آن می تکانم

صدای سربازی را می شنوم

که با یکی از فشنگ ها

خاموش شده است…

هیچ وقت

برایِ کسی که

دوستش داری

عطری را که میزنی، نخر …

بویِ نبودن هایت

دیوانه اش میکند…

به هوای ماهیِ چشم‌هات،

قلاب انداخته مَرد.

پلک نزن؛

آشفته می‌شود دَریاش!

تو میروی

من میمانم

چو درختی که درماتم ِکوچ پرنده

دلگیر ست

جرم تو، بهانه ی همه کاوش ها

انگیزه ی مستی همه سر خوش ها

چشمان تو، راست راست می گردند، آه

در شهر، چه راحتند آدم کش ها!

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوترنیست

مرگ وارونه یک زنجره نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاری است

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

خطی نیست

در کف دستانم

تا کولی پیری

آن را

به تعبیر درخت ها ببرد

خطوط دنیا

‌در امتداد چشم هایی پنهان شده

که از نگاه هیچ کف بینی

تعبیر نمی شود

خانه‌ ی ما در محله‌ ای بود

که کوچه‌ هایش هر یک

با نام گلی زینت داده شده بود

نامی که حروفش دل را می‌ نواخت.

محله‌ ی ما

اندوه را می‌ زدود

و کوچه‌ ی ما

بر خلاف کوچه‌ باغ‌ های سلطنتی

در هیچ نقشه‌ ای یافت نمی‌گردید.

ما در کوی خشخاش زندگی می‌ کردیم

و آوای سیرسیرک‌ ها

ساعت شنی شب‌ هامان بود.

شب که فرا می‌‌ رسد

در راه‌ پله می‌‌ ایستم و گوش می‌‌ دهم،

ازدحام ستاره‌ هاست در باغچه،

و من ایستاده‌ ام در تاریکی‌.

گوش کن‌! ستاره‌ای، جرینگ… اُفتاد زمین!

پابرهنه روی چمن راه نرو؛

باغچه‌ی من پر از خرده‌ شیشه است.

ناله را،

هر چند می‌خواهم که پنهان بَرکِشم،

سینه می‌گوید که من،

تنگ آمده‌ ام

فریاد کن…!

زنانگی یعنی اینکه

گوشی تلفن را برداری

و برای جایی رفتن از کسی اجازه بگیری…

نه که عهدِ قجَر باشد،

نه که اجازه ات دستِ خودت نباشد،

یک وقت هایی

آدم دلش می خواهد اجازه اش را بدهد دست کسی

تا دلش قرص شود که مهم است برای کسی!

این روزها که

بی اجازه و به اختیار می زنم بیرون

انگار بی کَس ترین زنِ عالمم…!

دلم را به دلت گره می زنم

یکی زیر

یکی رو

مادربزرگم می گفت

قالی دستباف

مرگ ندارد.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *