آزاده نامداری بعد از ازدواج جنجالی اش / مصاحبه ای خواندنی

آزاده نامداری یکی از مجریان صدا و سیمای ایران است که می توان گفت از پر حاشیه ترین آنها نیز مسوب می شود که از زمان ازدواجش با فرزاد حسنی و سپس جدا شدن از وی این حاشیه ها همچنان ادامه داشته است. در این مطلب از سایت میهن فال آزاده نامداری بعد از ازدواج جنجالی اش / مصاحبه ای خواندنی را برای شما عزیزانهمراه در نظر گرفته ایم که از شما دعوت می کنیم تا با ما همراه باشید.

azadeh

این روزها بحث حضور چهره های هنرمند در شبکه های اجتماعی داغ است. شما هم یکی از فعالان این شبکه ها و صفحه اینستاگرام هستید. به نظرتان وجود این صفحه ها چقدر به نفع یا ضرر هنرمندان و چهره های مطرح است؟

به نظرم شبکه های اجتماعی از جمله اینستاگرام مزایا و معایبی دارند؛ مزایای این صفحات از نظر من این است که آنهایی که شخصا صفحه اینستاگرام دارند، خود واقعی شان را نشان می دهند و عکس العمل هایشان نسبت به وقایع اطراف و اتفاقاتی که می افتد، حال خودشان و حتی علایقشان نسبت به شعرهایی که می نویسند و افرادی که دوستشان دارند واقعی تر است و خیلی راحت می توانند با مخاطبانشان ارتباط برقرار کنند و این از نظر من حس این شبکه هاست، اما در مقابل اینستاگرام یک عیب هم دارد و آن اینکه عده ای آدم پشت این صفحات قایم شده اند و با عکس های غیرواقعی و جعلی صفحه های مختلف را رصد می کنند و حتی نظرات بی ربطی هم زیر پست ها می گذارند، اما چه بخواهیم، چه نخواهیم این فضا وارد جامعه ما شده و صفحه اینستاگرام در حال حاضر یکی از قوی ترین رسانه های مجازی است که در کشورمان وجود دارد.

در این مدت که صفحه جدیدتان را دنبال می کردم بیشتر پست های مثبت و پرامید می گذارید. چطور شد که تصمیم گرفتید یک صفحه جدید در اینستاگرام باز کنید؟

روزی که تصمیم گرفتم صفحه اینستاگرام جدیدم را باز کنم، دقیقا اردیبهشت ماه بود و اول صفحه ام نوشتم از اول اردیبهشت ماه؛ با این رویکرد شروع کردم که از این به بعد پست هایم را با جهان بینی و نگاه خودم به دنیا با دوستانم به اشتراک بگذارم. با این نگاه که همه چیز می تواند خوب تر از آن چیزی باشد که ما راجع به آن صحبت می کنیم. متاسفانه کاراکتری در ما ایرانی ها وجود دارد که بدی ها را بیشتر می بینیم و به زبان می آوریم.

همان نیمه خالی لیوان دیگر؟

دقیقا، مثلا اگر طرف ۵ ویژگی خوب داشته باشد و ۲ ویژگی نه چندان خوب، تمرکز و دقت ما به سمت آن ۲ ویژگی می رود. واقعا نمی دانم این ویژگی نسل به نسل به ما رسیده یا ژنتیکی است یا از همدیگر یاد می گیریم. اما متوجه این موضوع هستم که خیلی نگاه مثبتی به دنیا نداریم. واقعا نمی دانم چرا تعداد افرادی که انرژی مثبت دارند و آن را به دیگران منتقل می کنند کم شده.

ما هر کداممان چند نکته مثبت داریم اما وقتی همدیگر را می بینیم به جای اینکه چند تا از آنها را به یکدیگر یادآوری کنیم سریع منفی ها را به زبان می آوریم. البته باید این نکته را درنظر بگیریم که بستر اجتماعی جامعه باعث می شود که ما افراد اهل غرولندی باشیم، ولی دوست دارم کسانی که گفت و گوی من را می خوانند سعی کنند این فرهنگ را کمرنگ تر کنند. حتی اگر واقعا دوستی را دیدیم که پوستش بد یا چاق تر شده، نقاط مثبتش را به او یادآوری کنیم. تشعشع انرژی های مثبتمان به همدیگر به خوب شدن حال عمومی جامعه خیلی کمک می کند. چون همه ما به انرژی مثبت یکدیگر نیازمندیم.

به عنوان یک مجری محبوب در برنامه هایی که در تلویزیون اجرا کردید چقدر سعی کردید این ویژگی مثبت اندیشی را پیاده کنید؟

من ۱۱ سال در تلویزیون کار کردم. در طول این مدت ۸ سال به طور مداوم آنتن روتین داشتم. در این برنامه ها که هم در شبکه های داخلی و هم شبکه جام جم پخش می شد واقعا رویکردمان این بود که نگاه مثبت و خوش بینانه ای به مسائل داشته باشیم. به همین دلیل من هیچ وقت مجری چالشی که بخواهم دردها و مشکلات را باز کنم نبودم.

چون من برنامه های اجتماعی اجرا می کردم. حتی اگر قرار بود به مسائل تلخ که به هر حال پیش می آیند نیز بپردازیم، سعی می کردم کمی لطیف تر و با زبانی نرم تر بیان کنم تا خیلی هولناک به نظر نرسند. البته تاکید می کنم این نوع نگاه به جهان بینی افراد بر می گردد و نمی شود به زور این تفکر را داشت و آن را جلوی دوربین برد.

پس طبیعتا در زندگی شخصی و فردی تان هم این طرز تفکر و نگاه خوش بینانه جریان دارد؟

حتما همین طور است. اگر الان بگویند همه دنیا بد است و می توانیم به همه چیز غر بزنیم، وسط این همه بهم ریختگی باز هم من احساس می کنم می شود رگه های مثبت و خوبی پیدا کرد. نکته های مثبتی که در جامعه خودمان هم وجود دارد و می شود درباره آنها برنامه ساخت، شعر گفت و صفحه های اینستاگرام را پر از انرژی های مثبت کرد. من دوست دارم کسی که صفحه من را دنبال می کند احساس خوبی از پست هایی که در آن به اشتراک می گذارم داشته باشد.

در زندگی همه ما تنش و دغدغه پیش می آید و در مقاطعی ممکن است بیشتر شود. این اتفاق برای شما هم افتاده، چقدر سعی می کنید با این تفکر روحیه تان را بسازید و ناامید نشوید؟

نمی خواهم حرف هایم صورت شعارگونه به خود بگیرد اما می خواهم واقعیتی را بگویم؛ نگاهی دینی وجود دارد، اینکه خدایی هست که مواظب توست. این جمله اینقدر به آدم آرامش می دهد که در بدترین و تلخ ترین روزهای زندگی دقیقا زمانی که احساس می کنی دیگر همه چیز تمام شده و به نقطه صفر رسیدی که من دقیقا آن نقطه صفر را تجربه کردم، این حس در تو وجود دارد که خدایم حواسش به من است و من را نگاه می کند و آن انرژی دوباره در تو ایجاد می شود.

شاید این طور روحیه حفظ کردن به زبان آسان بیاید اما در شرایط بحرانی و سخت ماجرا تفاوت می کند.

ادعا کردن کار خطرناکی است و من ادعایی ندارم اما معتقدم باید با اتفاقات دور و برم خیلی محکم و واقع بینانه برخورد کنم. این جمله همیشگی من است و در یکی از پست های اینستاگرام هم گذاشتم، زندگی یک مقطع نیست، زندگی کل است و یک کل مجموعه ای از مقاطع مختلف است. در یک مقطع خوشی است، در زمانی ناخوشی است و همه اینها کنار هم قرار می گیرند.

حالا اگر به آنها کلی نگاه کنیم و مجموع آنها را در نظر بگیریم، می توانیم نگاه مثبتی به آن داشته باشیم اما اگر قرار باشد در یک مقطع زندگی گیر کنیم، نمی توانیم به این فکر کنیم که بعد از این دوره روزگار دیگری هم وجود دارد. ما خوانده ایم ان مع العسر الیسرا، خیلی ها این آیه را به اشتباه پس از سختی، آسانی است ترجمه می کنند، در حالی که این ترجمه اشتباه است و معنی درست این آیه با هر سختی آسانی می آید است. یعنی کنار سختی های ما آسانی است و این آیه ۲ بار هم در سوره انشراح می آید. وقتی در لحظات سختی غوطه ور می شوی می توانی برای چند لحظه هم که شده به این فکر کنی که حتما خوشی هایی هم وجود دارد.

توصیه شما به عنوان کسی که شرایط پیچیده ای را در زندگی شخصی تان هم تجربه کردید در شرایط بحرانی برای افراد مختلف چیست؟

در مواقعی که بحرانی برایتان به وجود می آید به عنوان یک توصیه اکید می گویم با هر کسی حرف نزنید و مشکلتان را به هر کسی نگویید. وقتی دلتان پر است، دلتان گرفته با همه حرف نزنید. حرف زدن با ۱۰ نفر آدم به ما کمک نمی کند چون خیلی وقت ها افراد متخصص و دلسوز نیستند و خیلی وقت ها ممکن است ظاهرا دوستت باشند و به جای اینکه به تو کمک کنند تا گره ای که برایت به وجود آمده را باز کنند آن را کور و کورتر کنند.

این اولین توصیه من به دوستانی است که گفت و گویم را می خوانند. در وهله دوم پیشنهاد می کنم مشکلشان را با یک متخصص که می تواند مشاور، روان شناس یا روان پزشک باشد در میان بگذارند و با او حرف بزنند. حتی اگر نخواهم از لحاظ علمی این پیشنهاد را داشته باشم، می گویم با افرادی حرف بزنید که نگاهشان به دنیا مثبت است. چون آنها راه هایی جلوی پایتان می گذارند و به اصطلاح چراغ هایی را در مغزتان روشن می کنند که شاید شما اصلا آنها را نمی دیدید.

اگر موافق باشید درباره تجربه جدیدتان هم حرف بزنیم، بازیگری در سینما، چطور شد که پیشنهاد پرویز شهبازی را برای بازی در فیلمش قبول کردید؟

من هیچ وقت به بازیگری به عنوان یک کار اصلی و اساسی نگاه نمی کردم. من مجری تلویزیون بودم و کار دومی هم که دوست داشتم انجام دهم روان شناسی بود که درسش را خوانده ام اما کلا به کار کلینیکی علاقه دارم. از آقای شهبازی ۲ فیلم در جشنواره دیده بودم، یکی «نفس عمیق» که مربوط به سال ها پیش می شد و دیگری «دربند» که جدیدتر بود. وقتی با من تماس گرفتند و گفتند آقای شهبازی می خواهند تو در فیلمش بازی کنی واقعا درنگ نکردم. آن هم به این دلیل که مطمئن بودم کار کردن در گروهی که مدیریتش با پرویز شهبازی است قطعا اتفاق خوبی است.

البته اوایل کار حاشیه های زیادی هم درباره حضور شما در فیلم به وجود آمد.

حاشیه همیشه وجود دارد، اما مهم این بود که من و آقای شهبازی قبل از کار طولانی مدت با هم صحبت کرده بودیم و من نگرانی ها و اضطراب هایم را به ایشان گفته بودم. به ایشان گفتم که من بازیگر نیستم و هیچ تجربه ای هم در این زمینه ندارم. از طرف دیگر شخصیت من بین مردم با وجهه دیگری جا افتاده و دلم نمی خواهد خدشه ای به آن وارد شود. ایشان هم خیلی همدلانه گفتند انعطاف پذیری نقشی که تو می خواهی بازی کنی خیلی بالاست و می توانم کاری کنم تا تو نقشت را دوست داشته باشی و از آن لذت ببری.

این اتفاق در طول ۳ ماهی که ما سر فیلمبرداری بودیم، افتاد و من واقعا از نقش و حضورم در کار لذت بردم و حالا شاید پشیمانم که چرا چند مورد وسط کار غر هم زدم. من درس های زیادی سر این کار یاد گرفتم چون آقای شهبازی فقط کارگردان نیستند و مصاحبت با ایشان درس های زیادی به آدم یاد می دهد.

شما روان شناسی خوانده اید و در یکی از مجلات هم به عنوان مشاور راهنمایی هایی به مردم ارائه می دهید؛ علاقه تان به روان شناسی از چه زمانی به وجود آمد و حالا چقدر برایتان جدی تر شده؟

من لیسانس مدیریت صنعتی از دانشگاه شهید بهشتی دارم و فوق لیسانسم را در رشته روان شناسی بالینی با تخصص خانواده درمانی گرفتم. خانواده درمانی در ایران رشته جدیدی است اما در کشورهای دیگر سابقه ای طولانی تر دارد و رشته ای بسیار کاربردی است، اما دلیل علاقه من به این رشته مدیری بود که در تلویزیون با ایشان همکاری می کردم و ایشان دکترای روان شناسی داشتند و استاد دانشگاه تهران هستند.

من ۵ سال با ایشان کار کرده بودم و منش و رفتار ایشان مرا خیلی به این فضا علاقه مند کرد. من دوست داشتم چند رشته دیگر را هم تجربه کنم، مثلا دوست داشتم عرفان و ادیان بخوانم یا دوره ای تصمیم گرفتم سراغ فلسفه بروم و زمانی هم دوست داشتم ادبیات و مدیریت تبلیغات بخوانم، اما وقتی مدیرم چند کتاب روانشناسی به من دادند و من آنها را خواندم، احساس کردم اینجا دقیقا همان جایی است که من به دنبالش می گشتم.

علم روان شناسی رشته ای است که اگر در آن غوطه ور شوی بیشتر از همه می تواند به خودت کمک کند، تو را به درونیات خودت واقف می کند و این در زندگی خیلی کمک کننده است. الان هم دارم درس می خوانم که امسال در آزمون دکترا شرکت کنم.

در حال حاضر مجوز مشاوره دارید و می توانید در مجله به عنوان مشاور خوانندگان را در مسائل مختلف راهنمایی کنید؟

نه، من هنوز مجوز کار در یک کلینیک را ندارم اما طرح هایم را گذرانده ام و الان هم خودم مشغول تحقیق روی کیس های مختلف هستم، اما در مجله ای که می گویید با مشورت استادانم مشاوره می دهم و این موضوع را در مطالبم هم می نویسم.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *