برچسب: داستان

قصه کودکانه پلیس جنگل

اردکها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه ،و آب رو کثیف و گل آلود می کردند...

حکایت آموزنده پند دزد

گویند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت. وقتى (زمانی) با کاروانى در سفر...

حکایت جالب استر و اشتر

استری و شتری با هم دوست بودند، روزی استر به شتر گفت: ای رفیق! من در هر فراز و نشیبی...

قصه کودکانه شیر و آدمیزاد

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک روز شیر در میدان جنگل نشسته بود و بازی کردن...

داستان کوتاه | سادگى یا پیچیدگى؟

داستان کوتاهی به نام:«سادگى یا پیچیدگى؟» امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یک سؤال مطرح کرده بود! سؤال این...

داستان پند آموز | گردش حساب!

او طلاها را در گودالی در حیاط خانه‌اش پنهان کرد. هر روز به طلاها سر می‌زد و آن‌ها را زیر...