برچسب: داستان

قصه زیبای گربه تنها

در یک باغ زیبا و بزرگ، گربه پشمالویی زندگی می کرد. او تنها بود. همیشه با حسرت به گنجشکها که...

داستانک بادکنک من

سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند. سخنران به سخن گفتن مشغول بود و ناگاه سکوت کرد...

قصه کودکانه سنجاب کوچولو

سنجاب کوچولو هنوز آنقدر بزرگ نشده بود که بدون اجازه پدر و مادرش ، بتواند به تنهایی از لانه خارج...

قصه کودکانه پلیس جنگل

اردک ها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه،و آب رو کثیف و گل آلود می کردند...

قصه کودکانه بابا برفی

آن سال زمستان، زمستان سختی بود. درخت ها را سرما زده بود، سبزیشان رفته بود، مثل شاخ بز، خشک و...

قصه کودکانه: عنکبوت و پیرزن

یکی بود یکی نبود زیر این آسمان آبی پیرزنی در کلبه ای جنگلی زندگی می کرد. دراین خانه عنکبوت کوچکی...