برچسب: داستان کوتاه و بلند

داستانک جالب و خواندنی اشک پدر

هر وقت پدرم این ترانه را می خواند که «وقتی بچه بودی، عادت داشتی روی دوشم بنشینی، پدر نردبان بچه...

داستانک مراقب چشمانت باش

جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا...

راز دل به زن مگو (حکایت)

پدری به پسرش وصیت کرد که در عمرت این سه کار را نکن :  راز دل به زن مگو ،...

قصه کودکانه آش خوشمزه

بزبزک زنگوله پا، یک سبد بافت. آن را از سقف خانه آویزان کرد و به بزغاله هایش گفت: « اگر...