یادداشتی بر انیمیشن World Of Tomarrow

 انیمیشن World Of Tomarrow

انیمیشن World Of Tomarrow

انیمیشن‌های ‌کوتاه همیشه غالب مناسبی برای پی‌ریزی داستان‌های کوتاه، اما به همان سان مفهومی و تامل‌برانگیز بوده، هستند و خواهند بود. سال ۲۰۱۵ میلادی فردی به نام دان هِرتزفیلت (Don Hertzfeldt) دست به ساخت اثری زد که شاید به ظاهر تنها هفده دقیقه باشد، اما زمانی که ناگزیر درباره‌ی حقایق آشکار و نهان در آن می‌اندیشید چندین برابر زمان خود اثر است. شاید انیمیشن جهان فردا (World Of Tomarrow) از نظر فنی و پویانمایی (Animation) شدیدا ساده باشد، ظرافت خاصی در آن به کار نرفته باشد و در نگاه نخست احمقانه به نظر برسد، اما فقط با گذر چند ثانیه عقاید اولیه‌تان درمورد کیفیت انیمیشن‌های اثر را از یاد می‌برید و از سادگی آرامش‌بخش آن لذت می‌برید.

“جهان فردا” بر خلاف ظاهر ساده و احتمالا بچه‌گانه‌اش، انیمیشنی با اهداف والا و روانشناسانه است. اثری که به شدت جامع و پرجزئیات است و بسیاری از لحظاتش کشش و لیاقت تامل و تفکر دارند. خواسته این انیمیشن، آموختن مفاهیم متعدد و نهی جهانیان از عادات و رفتار‌های نامناسب و گاها مرسوم است؛ و البته در غالب داستانی تخیلی، مجذوب‌کننده و کارشده. قصه اثر، راوی داستان کودکی با نام اِمیلی (Emily) است که با نسخه جاودانه، بزرگسال و آینده خود روبرو می‌شود و ماجراها و رخداد‌های شگرف و آنها، تازه‌ای را با یکدیگر تجربه می‌کنند. در این سفر اِمیلی حقایق تاریک، زیبا و گاها حیرت‌انگیزی را به چشم‌های خویش می‌بیند که واکنش‌های جالبی را در وی برمی‌انگیزد، که به خودی خود تماشایی هستند. علی رغم بساطت فراوان بافت‌های انیمیشنی کاراکتر‌ها و محیط، به واسطه صداپیشگان کاردرست و پردازش صحیح و واقع‌گرایانه شخصیت‌ها، باور ایشان به کاری حتی ساده‌تر از آب خوردن بدل می‌شود. اثر با سهولت شدیدی که در زمینه‌های فنی و گرافیکی به کار می‌برد به پیروان هالیوود و کارگردانان امروز گوشزد می‌کند که برای باورپذیر جلوه دادن اثری تخیلی، محتاج بودجه بالا و جلوه‌های بصری قوی نخواهید بود و خلاقیتی و نوآوری که به خرج می‌دهید باعث و بانی آسان شدن درک حقایق اثر است. از قلم نیاندازم که اثر در زمینه‌های بصری و فضاسازی نیز با امکانات عادی و معمولی، خیره کننده ظاهر شده است و می‌توان از تماشای سکانس‌های هنری‌اش ابراز آرامش کرد.

“جهان فردا”، مواضع و مضامین بسیاری را تحت موشکافی و بررسی قرار می‌دهد. اما مبحثی که بیش از دیگران خودنمایی می‌کند، مسئله احساسات و عواطف است. اِمیلی کوچک، خردسالی است که نگرشی سطحی و گذرا نسبت به جهان اطرافش دارد و هرازگاهی میان سرگرمی‌ها و سرخوشی‌های خودخواسته‌اش، مسائل تامل‌برانگیزی که فهمش از درک بسیاری از افراد خارج است را متذکر می‌شود. این حقیقت در دنیای امروز کاملا محسوس و در ترادف با واقعیتی است که توانایی انکارش را نداریم؛ اینکه نگاه بچه‌ها به دنیا تنها حکم نگرش به نیمه پر لیوانی را دارد که از دید اشخاصی با سنین بالاتر قابل درک نیست. از طرفی بچه‌ها در درک عواطف و احساسات تخصص ذاتی دارند و تشخیص آنان در این زمینه بسیار بالاست.

اِمیلی بزرگسال لا به لای سخنانش، از خلع احساسی و ضعف عاطفی که در گذشته از آن رنج می‌برد می‌گوید؛ از عشق و علاقه غیرعادی و نامحسوحش نسبت به اشیا و موجودی فضایی می‌گوید، عشقی که چرای آن نیز برای او یک پرسش بود. وی از ازدواج با فردی می گوید که شدیدا او را دوست می‌داشته اما با گذر سال‌ها او را از دست می‌دهد؛ از غمی می‌گوید که احساس نمودنش برای وی همچون چشیدن مرگ است. اگر تمامی این اطلاعات را کنار یکدیگر بگذاریم به نتیجه‌ای دست پیدا می‌کنیم که یادآور حقیقت مهمی است که مورد کم‌توجهی قرار می‌گیرد، حقیقتی که در رابطه با جهان ما نیز صادق است. اِمیلی از کمبود عاطفی‌ای رنج می‌برد که شاید ناشی از نامهربانی و یا کم‌لطفی، که در کودکی به وی شده بود است. او جهت اقدام به پر کردن این خلع احساسی و جبران این کمبود، به موارد غیرحقیقی و کاذبی چون عشق و علاقه نامعمول به اشیا و موجودات غیرانسان روی می‌آورد. اما آن احساس غریب غم و نبود آرامش به پیش‌روی و فراگیر شدن ادامه می‌دهد و سطح بی‌قراری را در وی گسترش می‌دهد. اما پس از آشنایی وی با همسرش، حیات او دچار تحول شده و برای نخستین بار وی درمانی مناسب برای مشکل عاطفی‌اش می‌یابد. در جهان امروز، افراد زیادی هستند که به دلایل و بهانه‌هایی همانند فشار‌های سنگین زندگی و یا شکست‌های احساسی به سمت و سوی درمان و یا جایگزین‌های کاذب، بی‌تاثیر و احتمالا مضری چون مواد مخدر، علاقه افراطی به حیوانات خانگی و چک کردن متداوم و مکرر تلفن همراه خویش، کشانده می‌شوند. کار‌هایی که دقیقا در تشابه با تمایلات امیلی بوده‌اند. هیچیک از این روش‌ها و ایده‌ها اصلا کارساز نبوده و تنها اثر دردی که بر دل وی سنگینی می‌کرد را افزایش می‌دادند. اما چیزی که حقیقتا وی را از منجلاب اندوه و بیچارگی بیرون کشید، همسرش بود؛ شخصی که از ابعاد معنوی و عاطفی بهترین و واقعی‌ترین درمان برای این ضعف شایع روانی است. همان‌طور که امیلی نیز پس از بازگویی خاطراتش به خویش‌تن طعنه می‌زند؛ که دیگر عاشق صخره‌ها نشدم. زیرا وی بالاخره توانسته معنای حقیقی عشق و تنها راه جبران کمبود‌های روحانی را درک کند. “جهان فردا” حامل اندز و پندی ارزشمند است؛ آنکه برای از یاد بردن اندوه و جبران کمبود عاطفی‌تان روی آوری معتادانه به مسائلی چون فضای مجازی و غیره کاری بسی اشتباه است؛ چراکه همین موارد دور کننده آدمی از ماهیت حقیقی احساسی و روحانی خویش است و برای بهتر ساختن حال خود به چیزی مشابه آنچه امیلی به آن رسید، مراجعه ‌کنید. در نهایت سازنده با مرگ دیوید (David) شوهر امیلی و حاکم ساختن غمی سنگین بر دل او، این حقیقت را چون سیلی بر صورت مخاطبان می‌کوبد؛ که حقیقتا برترین روش برای اثبات گفته‌هایش است.

با وجود اینکه تمرکز اثر بر روی بخش روانشناسانه و فلسفی آن است و داستان‌سرایی حول آن صورت می‌گیرد، اما انیمیشن در مطرح ایده‌های علمی‌تخیلی و روایت داستانی دلربا و مملو از وقایع جالب و البته برآورده نمودن صحنه‌های کمدی ابدا لنگ نمی‌زند و همچنان، بدون توقف به جولان دادن ادامه می‌دهد. سازنده اثر به طرز هنرمندانه‌ای از چگونگی قرار گیری سکانس‌های اثر آگاهی تمام و کمال دارد و می‌داند‌ چه هنگام مخاطب را متاثر نموده، ذهن او را به تسخیر خود درآورده و یا با لحظات جذاب و تماشایی رغبت وی را به تماشای ادامه اثر افزایش دهد.

جهان فردا (World Of Tomarrow) حکم یک کلاس درس آموزشی برای سازندگان آثار انیمیشنی، کوتاه و مستقل را دارد که پس از هر یک از دفعات تماشایش می‌توانید مطالب تازه‌ای را از آن استخراج کنید. با وجود اینکه زمان اثر از هفده دقیقه تجاوز نمی‌کند، اما جذابیت و کارگردانی حرفه‌ای و کاربلدانه آن شما را مجاب به تماشای چندباره و تفکر درمورد فلسفه‌های پندآموزش می‌کند. صرف نظر از تماشای این اثر تفاوتی با هدر دادن وقت ارزشمندتان ندارد، چراکه برای تماشای آن نه می‌بایست حجم فراوانی از اینترنت‌تان را صرف کنید، و نه محتاج چند ساعت زمان برای تماشایش هستید. پس بدون فوت وقت، به سراغ تماشایش بروید!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *