نقد و بررسی فیلم Roma

رُم (Roma)، تازه‌ترین ساخته کارگردان مکزیکی یعنی آلفونسو کوآرون (Alfonso Curon) در عین به دوش کشیدن مفاهیم فلسفی فراوان و حقایق روانشناسانه و پندآموز بسیار، مخاطب را در سادگی زیبایش غرق می‌کند و سبب می‌شود چشیدن طعم حقیقی زندگی با وجود تلخی‌ها و فراز و فرود‌های بی‌شمار، همچنان شیرین و دلپذیر جلوه نماید. این شما و این فیلمی که امسال، به طور حتم از دید منتقدان جشنواره اسکار جایزه برترین فیلم خارجی زبان را به خانه خواهد برد.

آلفونسو کوآرون سابقه تولید آثار فراوانی را در کارنامه درخشانش دارد؛ آثاری که هرچه به تعریف و تمجید از آنان بپردازیم از پس بیان آن حس وصف‌ناپذیر برنخواهیم آمد و هرچه درباره آنان بحث بکنیم، حق مطلب تماما ادا نخواهد شد. کوآرون با فرزندان بشر (Children Of Men) نگاهی کوبنده‌تر و واقع‌گرایانه‌تر از جهان‌های دِستوپیایی و پادآرمان‌شهر را نسبت به دیگر آثار سینمای معاصر به نمایش گذاشت و حقایق تاریک و وهم‌آور نهفته در این نگرش مرسوم را صریحا به تماشاچی منتقل کرد. وی با جاذبه (Gravity) به جهانیان فهماند که قانون سوم نیوتن نوید از چه نعمت عظیمی می‌داد و فضای خارج از خانه بنی‌آدم یعنی کره‌ی زمین، هیچ رحمی نسبت به احدی ندارد و اثر به همین شیوه اذهان مخاطبان را به بازی می‌گیرد. او با کارگردانی سومین قسمت از مجموعه هری پاتر (Harry Potter) یعنی زندانی آزکابان (The Prisoner Of Azkaban) آن فرم قیرگون و ابهام‌آلود رمان جی‌کی رولینگ (J.K.Rowling) را به طرز ستایش‌برانگیزی بهبود بخشیده و آنرا در معجون واقع‌گرایی و هیجان‌زدگی مخلوط می‌کند که در نتیجه، اثری درخشان در کارنامه‌ی کوآرون و فرانچایز هری پاتر به ثبت می‌رسد. با اینکه بسنده کردن به بیان تنها سه مورد از آثار کم‌نظیر این کارگردان صحیح به نظر نمی‌رسد، اما اگر همینطور به نام بردن آنان ادامه بدهیم، از بررسی تازه‌ترین ساخته او جا می‌مانیم. اثری که در نهایت غمناک جلوه کردن، درون مایه‌ای شیرین از زندگی را عرضه می‌کند. اثری که در اوج بهره‌گیری از کلیشه‌ها، عناصر خلاقانه غیرقابل توصیفی را وارد عرصه می‌کند. اثری که در عین واقع‌گرایی، یادآور همان آثار فانتزی و علمی‌تخیلی خالق خویش است، به واسطه‌ی متصور شدن فلسفه‌های متعدد و آشنا و گرد هم آوردن آنها. اثری که با وجود روند آرامَش، دست از هیجان‌زده کردن مخاطب و عطشان نگاه داشتن او برای پی بردن به ادامه قصه، برنمی‌دارد. این شما و این رُم، اثری که در جشنواره اُسکار امسال (در زمینه‌ی به خانه بردن جایزه‌ها) جای پدرخوانده (The Godfather) مخلوق فرانسیس‌فورد کاپولای (Francis Ford Capola) بزرگ را پر می‌کند و جوایز فراوانی را به عنوان یک فیلم غیرانگلیسی‌زبان درو می‌کند.

رُم آنقدر واقع‌گرایانه است که هرگونه صفت و عبارتی از بیان نهایت واقع‌گرایی آن عاجز است. ساخته آلفونسو کوآرون شاید از ابعاد داستانی دارای هیچگونه تشابهی و همسانی نسبت به قصه زندگی شخصی چون بنده که در جایگاه بیننده به تماشای آن می‌پردازم نباشد و حتی در تمایز شدید با آن باشد، اما نمی‌توان مهارت بالای اثر در برانگیختن حس هم‌ذات‌پنداری را ابدا انکار کرد. رُم پیش از اینکه قصد بازیابی عناصر کلیشه‌ای از آثار شاخص سینما را یدک بکشد، واقعیت را تحت نظر می‌گیرد و در ژرفای آن به دنبال عناصر شکل‌دهنده و وسعت‌دهنده برای داستانش می‌گردد که بدون شک ایده‌ای بخصوص است و اگر به درستی انجام گیرد، تقدیر و تحسین سازنده آن می‌بایست به امری واجب بدل شود که در حقیقت نیز چنین بوده است. چرای باورپذیری شایع اثر، به طور حتم در مسئله‌ای نهفته است که چند سطر پیش آنرا یادآور شدیم. در سکانسی کاراکتر کلیو در کنار خانواده داستان نشسته و آنان در کنار یکدیگر در حال تماشای تلویزیون هستند که فضای گرمی را میان حضار آن ساختمان ایجاد کرده است، گویا کلیو نیز که در حقیقت حکم خدمتکار آنها را دارد عضوی از خانواده‌شان است. اما در لحظه‌ای یکی از فرزندان درخواست خوراکی می‌کند و کلیو از جای خود برمی‌خیزد. شاید نخست با خود بگوییم “خب که چه؟”؛ ولی در حقیقت این سکانس، صحنه‌ای است که تعداد فراوانی از افراد ممکن است در زندگی روزمره‌شان به آن برخورد کنند یا آنرا تجربه کرده باشند؛ فضای گرم، دلنشین و روح‌افزای خانواده بخاطر فراغ موقت یکی از اعضای آن دچار نارسایی می‌شود و برخی ابراز ناراحتی و خشم می‌کنند، البته تجربه این حس توسط بینندگان نیز به واسطه‌ی مسئله همذات پنداری که مطرح شد، دور از ذهن نیست. با وجود اینکه کلیو یکی از اعضای رسمی خانواده نیست اما تاثیری که نبود کلیو بر فضای حاکم بر خانواده می‌گذاشت کمتر از تاثیر نبود یکی از اعضای اساسی خانواده در کنار ایشان نبود. این مضمون در حقیقت به تمایز‌های مراتب ظاهری و باطنی اشاره دارد که می‌توان آنرا مهر تاکیدی بر عشق متقابل میان افراد خانواده و کلیو و کارمندان این خانه دانست؛ کلیو تنها یک کارمند ساده است، که تنها در قبال فعالیت‌هایی چون گردگیری و پختن غذا موظف است. اما با این وجود هر صبح به سراغ فرزندان و دختران خانواده می‌رود و با ناز و نوازش آنان را بیدار می‌کند و برای روزی که در پیش دارند، ایشان را آماده می‌سازد. علی رغم اینکه کار‌های فراوانی برای به انجام رساندن در برنامه دارد، از اوقات خود برای گفت و گو با فرزندان و دختران خانواده و گاها بازی با آنها استفاده می‌کند. و در طرف مقابل هنگامی که کلیو دچار مشکلی اساسی می‌شود و انتظار دارد که توسط آن خانواده دور انداخته شود، مادر خانواده در کمال شگفتی برای او دلسوزی می‌کند، در آغوشش می‌گیرد، به او قول می‌دهد که مشکلش را حل کند و با او چون خواهرش رفتار می‌کند. خانواده قصه، در ازای ازخودگذشتگی‌ها و خدمت‌هایی فراوانی که کلیو به آنها کرده است به او ابراز محبت بسیاری می‌کنند و به او اطمینان می‌دهند که او همچون عضوی از خانواده برای آنان عزت‌مند و دوست‌داشتنی است. در ظاهر کلیو تنها یک خدمتکار ساده بوده که بایست در این خانه به انجان اعمال روتین و روزمره می‌پرداخت، اما در باطن، اخلاقیات و رفتار‌های مهربانانه و نرم او و نهایت مسئولیت‌پذیری‌ای که به خرج داده است او را ناگزیر به عضوی جداناشدنی از آن خانواده بدل می‌کند و ایجاب می‌کند تا نه او در خانه احساس تنهایی و حقارت کند، و نه خانواده با حضور وی احساس آزردگی و تشویش بکنند و حتی، از وجود او احساس آسودگی و شادکامی نیز بکنند. اینجاست که اثر با نگاهی نو، مخاطب خویش را از قضاوت ظاهری منع می‌کند و به او گوشزد می‌کند که برای درک چگونگی روابط میان آنها عجله ثمره‌ای جز ارتکاب اشتباه ندارد و برای فهم این مسئله، باید تا لحظات پایانی اثر صبر پیشه کرد.

از دیگر مسایل شایان ذکر، فرم تحسین‌برانگیز و مجذوب‌کننده شخصیت‌پردازی است که فاکتور‌هایی که بر سطح واقع‌گرایی اثر موثر بوده‌اند، در این بخش نیز به طرز حائز اهمیتی ایفای نقش می کنند و کیفیت آنرا به حد اعلا می‌رسانند. چراکه شخصیت‌پردازی اثر با میزان واقع‌گرایی آن در ارتباط مستقیم هستند، از آنجایی که کاراکتر‌های داستان عموما هسته و مرکز ثقل داستان اثر را تشکیل می‌دهند. رُم در عین اینکه می‌داند چگونه خصوصیت‌های شخصیتی یک کاراکتر را بیازماید، بسنجد و تحت موشکافی قرار دهد، از آنکه به چه شکل عمل کند و تا چه میزان زمان می‌بایست برای پردازش یک کاراکتر صرف می‌شد، آگاهی کامل دارد. همانطور که بر کسی پوشیده نیست، اخلاق و رفتار کودکان اصولا از رفتار والدین او سرچشمه گرفته و اگر اشتباهی از او سر بزند یقینا نقطه‌ی سیاه بزرگی در فرم اخلاقی او نیست، بلکه ناشی از دارا نبودن آگاهی و احتیاج به یادگیری است. البته این در ذات و سرشت یک بچه‌ی عادی است که دچار ارتکاب رفتار‌های نادرست بشود که ناشی از نادانی و جهل انسان نابالغی چون بچه است، که امری طبیعی است. و به واسطه‌ی همین فلسفه‌ی منطقی، اثر جهت پردازش شخصیت‌های کوچک‌سال داستان سراغ به صرف زمان فراوانی نمی‌رود زیراکه اصول سنتی‌ای که برای پردازش شخصیت کاراکتر‌ها به کار می‌رود در مورد خردسالان و کودکان صدق نخواهد کرد. اصول سنتی شخصیت پردازی چه می‌گوید؟ شخصیت‌ها را در شرایط و مواقع متعدد و متفاوت قرار بده و آنان را با یکدیگر روبرو کن تا باطن و نفس آنان بر مخاطب آشکار شود. خب به طور حتم شخصیت کودکان آن پختگی را ندارد و دست بردن آنان به عمل‌ها و رفتار‌هایب متمایز در موقعیت‌های مشابه اصلا دور از ذهن نیست. بنابراین حالا چگونه اثر از پس این چالش، یعنی تجزیه و تحلیل صحیح اشخاص کم سن و سال بر می‌آید؟ بگذارید این پرسش را با پرسشی دیگر پاسخ بدهم؛ یک کودک را چگونه می‌شناسیم؟ اثر در عوض پیروی از فرمول سنتی شخصیت‌پردازی، روابط میان کودکان، چگونگی حساسیت آنان به احساسات مختلف و خصوصا تخیلات آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد و با به نمایش گذاشتن آنها تصویر ذهنی نسبتا کاملی را در اذهان عموم مخاطبان شکل می‌دهد.

تحلیل و بررسی عموم کاراکتر‌ها در اثر همانطور که متذکر شدیم، کم‌نقص و عالی است و فکر می‌کنم اصلا احتیاجی به توضیح مسائل کلی چون وقت‌شناسی و دقیق بودن کوآرون در این زمینه نباشد، چراکه کمترین نقصی نمی‌توان در آن یافت. نکته جالب آن است که در رُم ما با انواع کاراکتر‌ها دیدار می‌کنیم؛ شخصی که از افسردگی رنج می‌برد و علی رغم آن موظف است تعادل را در اوضاع زندگی‌اش برقرار کند، شخصی که زندگی پرتلاطمی دارد، شخصی که به واسطه‌ی خامی و جهالت جوانی‌اش شدیدا خودبزرگ‌بین است، شخصی که در عین سرد و بی‌روح به نظر رسیدن گاها حتی توانایی پنهان احساسات خود را ندارد و بسیاری از افراد که خصوصیت‌های رفتاری بی‌شمار و به همان سان متمایزی را یدک می‌کشند. از قلم نیاندازم که تمامی این شخصیت‌ها به مرور زمان به بیننده شناسانده می‌شوند و هریک از آنها در نگاه اول هیج شباهتی با آنچه در نقطه‌ی پایانی اثر از آنها می‌بینیم ندارند. مادر خانواده‌ی داستان از شکست عشقی‌ای که ناشی از علاقه‌ی یک‌طرفه‌ی او به شوهرش است، مبتلا به افسردگی شدید و مشکلات روحی روانی است که در پیش بردن زندگی‌اش مانعی شایع و نافذ است؛ طوری که به دمدمی‌مزاجی شدید منجر می‌شود. وی خود می‌داند که در اسارت چه بیماری عاطفی‌ای است قبل از اینکه خود با آن کنار بیاید نه کسی را از آن واقعه مطلع می‌سازد و نه اجازه می‌دهد که کسی تحت تاثیر منفی از او قرار بگیرد؛ که نشانه از هوشیاری او و ارزش بخشیدن به تربیت فرزندانش و زنده نگاه داشتن روابطش با دیگران است. رم قصد به تصویر کشیدن مشکلات و مزایای زندگی در دوران معاصر را در مکزیک سالها پیش را دارد که حائز اهمیت است. اگر می‌خواهید که چرای عالی بودن شخصیت‌پردازی رم برایتان توجیح شود، تنها می‌بایست پس از سپری زمانی مشخص به نگاه‌های پرمعنای کاراکتر‌های داستان بنگرید تا کاملا درک کنید که چه در قصر افکار آنان می‌گذرد، البته که ابدا سخت نیست و همین سهلی شدید آن ثابت‌کننده‌ی چرای عالی بودن پردازش اثر در رابطه با کاراکتر‌هایش است. چون کاراکتر کلیو که می‌توان گفت که تمامی اثر حول محور کاراکتر او می‌چرخد و گویا قصد روایت زندگی او را دارد. شخصیت کلیو در زندگی‌اش با دست‌انداز‌ها و فراز و فرود‌های فراوانی روبرو می‌شود که تعدا. قابل توجهی از آنان نتیجه اعمال خود او و ناشی از دست گل‌هایی است که به آب داده است، اما با این وجود همچنان توانایی مقابله با آنها را دارد. اگر توجه کرده باشید در یکی از سکانس‌ها، تمامی افراد حاضر در صحنه در تلاش‌اند تا دست به انجام عملی بزنند که به ظاهر ساده است، اما در عین دشواری توجیه کننده تعادل ذهنی شخص است. هیچیک از افراد حاضر، حتی ورزشکاران و رزمی‌کاران نیز از انجام آن عاجزند اما کلیو به آسانی، نظم موجود در ذهنش را به نمایش می‌گذارد. این نظم در حقیقت حاکی از آن است که توانایی وی در مقابله با سختی چقدر بالاست که منجر به برهم خوردن تعادل ذهنی‌اش نمی‌شود.

رُم نه‌تنها در زمینه‌های فنی هیچگونه کمی و کاستی از خود برجای نگذشته، بلکه بسیار خلاقانه و حرفه‌ای وارد عمل شده و درخشان‌تر از آنچه انتظار می‌رفت، ظاهر شده است. رم، هیچ موسیقی متن به‌خصوصی ندارد، زیرا نیازی به آن ندارد. چراکه با فیلمی طرف هستیم که مقصود و هدف بنیادینش متصور شدن نگرشش به زندگی و به تصویر کشیدن واقعیت است. اثری که به همین خاطر از تعداد فراوانی از عناصر کلیشه‌ای این روز‌های سینما گذر کرده و قصد ابداع فرم جدیدی از داستان‌گویی و تصنیف را دارد. در حیات بنی‌آدم، موسیقی‌هایی که در برابر گوش وی نواخته می‌شوند نداهایی از حقیقت و طبیعت هستند، هرچند که ساده و سطحی باشند؛ چون ندای پرندگان، جاری شدن آب، گفت و گو‌های مردم در مکان‌های عمومی، تلویزیون، ضبط ماشین و … .

رُم جلوه‌ای است از تمامی وقایع نیک و بدی که در زندگی آدمی رخ می‌دهند. رُم جلوه‌ای است از اشتباهات و کار‌های صحیحی که بنی‌بشر دست به انجان آنان می‌زند. رُم جلوه‌ای است از شخصیت‌های فراوانی با خصوصیت‌های رفتاری متمایز که ممکن است هریک از ما در زندگی با آنان رویاروی شویم. رُم جلوه‌ای از حیات آدمی و فیلمی است که پستی. بلندی‌های زندگی را به نا گوشزد کرده و مملو از فلسفه‌های مطالب پندآموز است که در داستانی پرجزئیات، مجذوب‌کننده و عالی جای گرفته‌اند. اگر به دنبال تماشای اثری هستید که در اوج فلسفی بودن با سبک داستان‌سرایی مسخ‌کننده‌اش شما را غرق در خود می‌کند، رم بدون شک گزینه‌ای است که نباید از آن به سادگی گذر بکنید. ناگفته نماند که چنین اثری، بدون شک طلبنده‌ی جوایز فراوانی در جشنواره اسکار امسال خواهد بود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *