نقد و بررسی فیلم L’argent

 فیلم L’argent

فیلم L’argent

“پول” (۱۹۸۳) که اقتباسی از رمان کوپن جعلی اثر تولستوی به حساب می‌آید، آخرین فیلم روبر برسون و در نهایت نقطه‌ای است که سرانجام تلاش‌های برسون جواب می‌دهد. در فیلم “پول”‌ برسون نهایتا موفق می‌شود فرم حس‌زدایی شده و فضای شدیدا سردی که در آثارش می‌سازد را با محتوای مورد نظرش منطبق کرده و در نتیجه تک تک نماهایش کارکرد داشته باشند. در اینجا دیگر خبری از خساست دادن اطلاعات به مخاطب مانند آنچه در ناگهان بالتازار شاهد بودیم و سبب گم کردن نخ روایت می‌شد را نمی‌بینیم. بلکه اطلاعات مورد نیاز به شکلی منطقی و در بستر فیلمنامه دقیق به مخاطب ارائه می‌شود. فرم عجیب برسون سرانجام در این فیلم به بلوغ و شکوفایی کامل می‌رسد و تک تک اینسرت‌هایی که از دستان بازیگرانش می‌گیرد یا بازی‌های حس‌زدایی شده به پیشبرد روایت کمک شایانی می‌کنند. در پول ما با نگرشی بدبین از برسون مواجه می‌شویم که شاید به تلخی اثری مثل موشت نباشد اما مسلما از آن بسیار دقیق‌تر و بهتر پرداخت می‌شود. تمام این موارد این موضوع را می‌رسانند که آخرین فیلم برسون بهترین فیلم اوست.

محور اصلی فیلم “پول”‌ تکثیر گناه و شرارت در جامعه است. فیلم نشان می‌دهد که چگونه شرارتی کوچک منجر به زشتی‌هایی بزرگ‌تر می‌شود و همچنین چگونه فردی که در ابتدا بی گناه است با تاثیرپذیری از جامعه به قاتلی زنجیره‌ای تبدیل می‌شود. همان‌گونه که در دزد دوچرخه اثر جاودانه ویتوریو دسیکا، آنتونیو ریچی از یک فرد بی‌گناه به یک دزد تبدیل می‌شود؛ در اینجا نیز ایوان تارگه از یک کارگر ساده بدل به قاتلی بی رحم می‌شود که برای به چنگ آوردن پول دست به هر کاری می‌زند. به بیانی بهتر ایوان محصول یک جامعه مریض است. جامعه‌ای که در کوچک‌ترین نهاد‌هایش نیز فساد وجود دارد و از خانواده تا مغازه‌دار گرفته همه و همه در این فساد شریک‌ هستند. اما در این بین فقط یک نفر قربانی می‌شود و این شخص نیز بی تقصیر‌ترین شخصیت داستان است. فیلم با دست به دست شدن اسکناسی تقلبی آغاز می‌شود. در ابتدا پسر جوانی به نام نوربرت از پدرش درخواست پول می‌کند. پدر از دادن پول به او امتناع می‌کند. در نتیجه پسر به همراه یکی از دوستانش اسکناسی تقلبی را به یک مغازه‌دار که دوربین می‌فروشد، غالب می‌کنند و در ازای آن پول حقیقی می‌گیرند. مغازه‌دار نیز پس از اینکه متوجه این می‌شود که سرش کلاه رفته، همان اسکناس را به یک کارگر لوله کش به نام ایوان می‌دهد. ایوان نیز پس از کار به یک کافه می‌رود تا غذا بخورد و در ازای غذا بی خبر از همه جا اسکناس تقلبی را به کافه‌دار می‌دهد. صاحب کافه که از تقلبی بودن اسکناس مطلع می‌شود، ایوان را تحویل پلیس می‌دهد و آن‌ها نیز برای او تشکیل پرونده می‌دهند. پس از اینکه اسکناس تقلبی لو می‌رود مادر نوربرت – خانواده نوربرت خانواده ثروتمندی هستند – به سراغ مغازه دار می‌رود و به او رشوه می‌دهد تا دست از سر پسرش بردارد. هنگامی که ایوان به همراه مامور پلیس به مغازه دوربین فروشی مراجعه می‌کنند، صاحب مغازه به دروغ می‌گوید که تا به حال ایوان را ندیده است. در نتیجه ایوان به دادگاه می‌رود و در آن‌جا پس از اینکه شاگرد مغازه به دروغ علیه او شهادت می‌دهد، با توهین و تحقیر فراوان و به “لطف” دادگاه آزاد می‌شود. پس از این واقعه ایوان کار خود را از دست می‌دهد و مجبور می‌شود برای پول در آوردن راننده یک دزدی شود. این بار نیز گیر می‌افتد و برای دومین بار به همان دادگاه می‌رود. دادگاه او را به زندان محکوم می‌کند و ایوان که قربانی یک خباثت نوجوانانه شده است رهسپار زندان می‌شود. در اینجا می‌بینیم که به چه شکل تمام جامعه دست به دست هم می‌دهند تا تقصیر اصلی به گردن ایوان بیفتد. خانواده پولدار نوربرت با دادن رشوه به مغازه‌دار عکاسی اتهام‌ها را از گردن فرزند خود بر می‌دارند و در مقابل ایوان که از طبقه‌ای ضعیف و فرودست آمده بالاجبار قربانی می‌شود. در واقع در یک جامعه فاسد پولدارها با حمایت از یکدیگر رسوایی‌های یکدیگر را می‌پوشانند و سلطه هر چه بیشتری را بر طبقه ضعیف اعمال می‌کنند.

برسون در “پول” با نوعی بدبینی – که از میانه دوره فیلمسازی‌اش در آثارش بیشتر شد – به جای این که دست به تحلیل‌های جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه بپردازد، یک عمل به ظاهر کوچک اما شر و در نهایت نتیجه شنیع آن را به نمایش می‌گذارد. برای این کار او از زبان خاص خود و فرمی که به شکلی شدیدا رادیکال – اما با کارکرد – پیاده‌سازی می‌شود استفاده می‌کند. در این فیلم اولین نکته‌ای که توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند این است که چرا انقدر این محیط سرد است؟ چرا شخصیت‌ها جز در مواقع بسیار ضروری با یکدیگر صحبت نمی‌کنند؟ دلیل این حجم از حس زدایی در بازی بازیگران چیست ؟ این دست تمهیدات مینی‌مالیستی اساس سینمای برسون را به عنوان یک سینماگر مولف تشکیل می‌دهند. یعنی سینماگری که در تمام آثارش این امضای شخصی را دارد و در مقامی بالاتر از اثرش قرار می‌گیرد. به تعبیری دیگر با بررسی کارنامه روبر برسون ما به نوعی انسجام می‌رسیم که با وجود این‌که در آثار پیشینش تمهیداتش موفقیت‌آمیز نیست و این سینمای منسجم چیز خاصی برای ارائه ندارد اما در این واپسین فیلمش به کمال می‌رسد. برای درک بهتر فرم خاص برسون باید نخست او را از آن دسته فیلمسازان به ظاهر آوانگارد که با نماهای عجیب غریب و دوربین‌ پا در هوای خود قصد ارائه یک سینمای روشن فکرانه دارند جدا کرد. برسون در بسیاری از نماهای “پول” از اینسرت‌های دست بازیگران استفاده می‌کند – همان گونه که در جیب بر به این کار اهتمام می‌ورزید – و در بسیاری از دقایق با افراط شدیدی این کار را انجام می‌دهد. این اینسرت‌ها همواره در حال نمایش دست شخصیت‌ها در حین انجام کارهایی مثل باز کردن در و کشو و یا انجام اعمال روزمره هستند. در واقع دوربین برسون توجه زیادی به “خود عمل”‌ و نه “شخص” انجام شده می‌کند. این توجه در راستای همین موضوع است که در تکثیر شرارت شخص مهم نیست بلکه در این بین جامعه آسیب می‌بیند. در واقع نتیجه این عمل بر خلاف ظاهر متوجه جمع است و نه شخص. از سوی دیگر نگرش خاص برسون سبب می‌شود تا از خشونت دوری کند. در هیچ یک از لحظات فیلم نمایی از خشونت دیده نمی‌شود. برسون در این عمل نیز افراط شدیدی می‌ورزد تا جایی که با وجود این‌که فیلم فیلمی خشن است اما کوچک‌ترین عمل خشونت‌باری در فیلم دیده نمی‌شود. در این‌جا دو سکانس را برای شاهد این مدعا می‌آوریم. نخست سکانسی که همسر زنی که در پایان فیلم به ایوان جا می‌دهد به زن سیلی می‌زند. زن در حال بردن نوشیدنی برای ایوان است. شوهرش در بین راه او را می‌بیند. شوهر از حضور ایوان در خانه ناراحت است. او یک کشیده محکم به صورت زن می‌زند. لحظه‌ای که دست مرد برای سیلی زدن بالا می‌آید، دوربین به کاسه در دست زن کات می‌زند و با تکانی شدید قسمتی از محتویات داخل کاسه از آن بیرون می‌ریزد و ما متوجه می‌شویم که زن سیلی خورده است. این نگرش خاص برسون است. دوری او از خشونت تا این‌جا ادامه پیدا می‌کند که حتی صحنه سیلی خوردن زن را نیز با این تمهید خاص نشان می‌دهد. یا سکانس دیگری را از پایان بندی فیلم در نظر بگیرید که ایوان تمام خانواده‌ای که تحت حمایت آن‌هاست را می‌کشد. او تبری که قبل در اصطبل دیده بود را بر می‌دارد و با آن اعضای خانواده را به قتل می‌رساند. در این سکانس برسون فقط نماهایی از تبر و باز هم دست را نشان می‌دهد و ما به شکلی ماشینی فقط بالا رفتن تبر و پایین آمدن آن را می‌بینیم. این سکانس قتل به شدت خون‌بار نیز از سوی برسون با نوعی حذف همراه است. در صورتی که می‌توان مدعی بود این فیلم اگر دست فیلمسازی دیگر می‌افتاد قطعا این سکانس مهم فیلم را به شکلی بی پرده‌تر نمایش می‌داد. اما این حذف‌ها اساس سینمای برسون را تشکیل می‌دهند و او همواره کامل کردن بخشی از پازل تصویر را بر عهده مخاطب می‌گذارد. همین مسئله سبب می‌شود تا برسون در استفاده از صدای خارج از قاب ید طولایی داشته باشد، زیرا در هنگام حذف یک واقعه این صداست که وقوع آن را به سمع مخاطب می‌رسند. نکته جالب درباره سکانس قتل اینکه این سکانس دقیقا بعد از سکانسی است که ایوان در پهن کردن لباس‌ها به زن کمک می‌کند. زن که در تمام زندگی خود فقط به کارهای خانه پرداخته و هیچ‌گاه همراهی در این کار پیدا نکرده برای نخستین بار در کنار ایوان طعم داشتن یک همیار را می‌چشد. تدوین این دو سکانس متناقض پشت سر هم نشان از نگرش شدیدا بدبینانه برسون در اواخر عمرش دارد و از سوی دیگر این موضوع را اثبات می‌کند که این فیلمساز فرانسوی فارغ از آثار پیشینش به چه حد از پختگی در ارائه نگرشش در قالب زبان تصویر رسیده است.

صحبت کردن درباره شخصیت پردازی این فیلم تا حدی کاری سخت به حساب می‌آید. چرا که برسون در “پول” از شیوه‌های معمول پرداخت دوری می‌جوید و باز هم به نوعی ابتکار عمل شخصی دست می‌زند. اصولا در آثار سینمایی شخصیت‌ها با توجه به اعمال و رفتار و صحبت‌هایشان ساخته می‌شوند و در بسیاری از آثار خوب سینمایی با استفاده از همین تمهیدات با شخصیت‌هایی چندلایه و واقعی طرف می‌شویم که در بعضی موارد مانند انسان حقیقی غیر قابل پیشبینی ظاهر می‌شوند. در این فیلم ما بیشتر با نتایج یک سری اعمال طرف هستیم که در این بین به نظر می‌رسد شخصیت ما چه ایوان باشد و چه شخصی دیگری تفاوتی ایجاد نمی‌شود و در نهایت نتیجه یکسان خواهد بود. در نتیجه می‌توان اذعان داشت که با شخصیت پردازی خوبی طرف نیستیم. به نظر می‌رسد ایوان مانند یک ماشین کوکی در بازی روبر برسون گرفتار شده است و به شکلی جبری اسیر نتایج اتفاقاتی که می‌افتد، می‌شود. از طرفی دیگر محوریت داستان بر روی افول شخصیت ایوان از کارگری زحمت‌کش به قاتلی بی رحم بنا شده است. این تحول در طول فیلم به شکلی نمایش داده می‌شود که ذره‌ای سمپاتی بیننده با شخصیت اصلی جذب نشود. برسون به حدی بازی‌های حس زدایی شده از بازیگرش می‌گیرد که مخاطب به هیچ عنوان نمی‌تواند حتی ذره‌ای همذات پنداری با ایوان را در خود احساس کند. اساسا فرم برسون همین است. او مانند بسیاری از فیلمسازان مدرن دیگر با نوعی فاصله گذاری بین مخاطب و فیلم از ایجاد هر نوع همذات پنداری جلوگیری می‌کند اما برخلاف آن‌ها او در این فیلم موفق می‌شود تا بدون فدا کردن عنصر بسیار مهم “کشش” این کار را انجام دهد. در واقع عدم همذات پنداری این فیلم به معنای عدم وجود حس نیست. می‌توان این طور بیان کرد که از دل خود مسئله حس زدایی نوعی حس به وجود می‌آید. یعنی هر جا عدم وجود حس به اوج خود می‌رسد، حس سینمایی شکوفا می‌شود. پس با همین استدلال است که پول موفق می‌شود مخاطبش را تا پایان فیلم بکشاند و با ایجاد نوعی “کشش” که از همان ظهور حس پدید آمده سبب می‌شود تا فیلم علی رغم ظاهر کسالت آورش تبدیل به اثری سرپا و حتی سرگرم کننده شود. این دقیقا همان دلیلی است که باعث می‌شود تا آثاری مثل آثار سهراب شهید ثالث فارغ از حیث هنری مخاطب را پای فیلم نگه دارد ولی از سوی دیگر بسیاری تحمل بسیاری از آثار پر زرق و برق دیگر که امروزه تولید می‌شوند حتی برای چند دقیقه کاری بس دشوار باشد.

در نهایت باید گفت به عنوان شخصی که همواره علیه سینمای شبه روشن‌فکرانه و انتلکتی قلم زده‌ام، فیلم پول روبر برسون به مانند آثار فیلمسازی مثل برگمان با داشتن اصول و پشتوانه درست سینمایی دست به ابتکاری جدید هم از حیث روایت و هم از حیث تصویر می‌زند و فارغ از معضلاتی مثل پرداخت شخصیت اثری قابل احترام است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *