معرفی فیلم و سریال؛ آخر هفته چه فیلم‌هایی ببینیم؟

 


در این قسمت از معرفی فیلم و سریال و طی اولین آخر هفته‌ی اردیبهشت‌ماه، بر آن شدیم تا دو انتخاب سینمایی با اتمسفری کاملا مجزا و اما هیجان‌انگیز و خیره‌کننده را برای شما عزیزان در نظر بگیریم. نخستین گزینه، فیلمی با نقش‌آفرینی بازیگر مستعد کاپیتان آمریکا (Captain America) یعنی کریس ایوانز (Chris Evans) است، که این بار بر خلاف گذشته در عوض برتن کردم لباسی سرهمی و بهره‌گیری از قدرت‌های فرابشری برای آنتاگونیست‌های عجیب و غریب، به عنوان رهبر و نماینده‌ای از دنیای کثیف آخرین واگن از قطار ابدی قصد دارد تا به موتور قطار دست پیدا کند و مانعی بر زجر دیدن ساکنان انتهایی قطار از دست سکانین میانی آن که در ناز و نعمت زندگی می‌کنند باشد؛ آن هم در جهانی که سرتاسر یخ‌زده و منجمد است و این قطار تنها بقایای بشریت را حمل می‌کند. و اما فیلم دوم درباره‌ی مردی با نام آیوان لاک (Ivan Locke) با نقش‌آفرینی تحسین‌برانگیز تام هاردی (Tom Hardy) است که تنها پشت فرمون ماشینی در جاده حماسه می‌آفریند و درامی لایق تماشا و مجذوب‌کننده را تقدیم مخاطبانش می‌کند. در سینمافارس بخوانید.

  • فیلم سینمایی “یخ‌شکن”
    نام به زبان انگلیسی: “Snowpiercer”
    سال تولید: ۲۰۱۳ میلادی
    کارگردان: بونگ جون هو (Bong Joon ho)
    نویسنده: بونگ جون هو (Bong Joon Ho)
    کمپانی ناشر: Stillking Films
  • کشور تولیدکننده: جمهوری چک، کره‌ی جنوبی
    بازیگران: کریس ایوانز (Chris Evans)، جان هرت (John Hurt)، اد هریس (Ed Harris)، تیلدا سوینتن (Tilda Swinton)، جیمی بل (Jamie Bell)، اوکتاویا اسپنسر (Octavia Spencer)، کونگ هو سونگ (Kong Ho Song)

این شما، و این یکی از عجیب‌ترین و شگفت‌انگیز‌ترین علمی‌تخیلی‌های تاریخ سینما! فیلمی که شاید علی رغم نام برده نشدن از آن در جوامع سینما‌دوستان، به طرز عجیبی از بسیاری از آثار تولید شده در این ژانر سر تر باشد. داستان “یخ‌شکن” (Snowpiercer) در جهانی دستوپیایی و پساآخرالزمانی جریان دارد. جهانی که سران آن به دنبال باز داشتن گرمایش جهانی از شدت گرفتن؛ گازی به نام “سو-۷” را در سطوح بالایی اتمسفر پخش می‌کنند. میانگین دمای جهانی کاهش می‌یابد، اما این روند آنقدر ادامه پیدا می‌کند تا برف و یخ کره‌ی زمین را در خاموشی فرو می‌برد و حیات بر روی آن غیر ممکن می‌شود. حال تعداد اندکی از بشریت که جان سالم به در برده‌اند و در قطاری که مسیر ثابتی را هر ساله طی می‌کند زندگی می‌کنند. آنهایی که در قسمت انتهایی قطار به زندگی می‌پردازند، به شدت با کمبود آب و غذا روبرو هستند و با آنها چون رعیت و برده رفتار می‌شود و هیچ ظلمی از آنها دریغ نمی‌شود! نقطه‌ی آغاز داستان درباره‌ی انقلابی است که در سر رهبر معنوی گروه یعنی کورتیس با ایفای نقش کریس ایوانز (Chris Evans) می‌گذرد است که نهایتا به اقدام و عمل منجر می‌شود؛ یعنی خروج از بخش انتهایی و رسیدن به موتور قطار که توسط ویلفورد، خالق و سازنده‌ی آن واپایش شده و مراقبت می‌شود.

اساسی‌ترین رکنی که سبب شده از “یخ‌شکن” به عنوان یک علمی‌تخیلی لایق یاد کنیم، فلسفه‌مند و هدف‌مند بودن آن است. نخستین و مهم‌ترین مسئله‌ای که کارگردان قصد بیان آنرا دارد، نهی شیوه‌ی زندگی ارباب‌رعیتی است. فیلم سطوح متفاوتی از جامعه را در یک قطار گرد هم می‌آورد. قطاری که هرچه بیشتر به قسمت جلویی آن پیش می‌رویم، زندگی ساکنین آن مجلل‌تر و پر زرق و برق‌تر می‌شود. زورگویی ارباب بر رعیت که قرن‌ها پیش وجود داشت و از آن به عنوان شیوه‌ی زندگی قرون‌وسطایی یاد می‌شود، حال در آینده‌ای دور و با حال و هوایی نسبتا تازه به وضوح دیده می‌شود. تصویرسازی پرجزئیات و ساختار فضاسازی “یخ‌شکن” باعث شده که مخاطب به راحتی با تمامی کاراکتر‌های داستان به خوبی همذات‌پنداری کند و جهان فیلم را به راحتی درک و باور کند. در عین حال، ساخته‌ی بونگ جون هو (Bong Joon Ho) با بهره‌گیری از اتمسفر عالی، نقش‌آفرینی ماهرانه‌ی بازیگران، و فیلمنامه‌ی فلسفی و عمیق، و کارگردانی کاربلدانه‌اش در حیرت‌زده کردن مخاطب و لرز انداختن بر اندام او، دیوانه‌وار ظاهر می‌شود. در کنار سکانس‌های وحشتناک به خاک و خون کشیده‌شدن با تبر، و صحنه‌های کارخانه‌ی غذاسازی که چون میخ در مغز مخاطب فرو می‌روند؛ سیستم ساختارمند و واقع‌بینانه‌ی شخصیت‌پردازی سبب شده که مخاطب به سادگی نتواند روی تمامی کاراکتر‌ها حساب باز کند و غیر از تعداد معدودی، از جایگاه منفی و یا مثبت آنها اطمینان حاصل کند. زیراکه شاید همان شخصیت در لحظات پایانی بر خلاف انتظارات ظاهر شود و سرانجامی متفاوت و نو را رقم بزند. این خصوصیت فیلم بسیار از فاصله‌ی آن با واقعیت کاسته و می‌توان آنرا یکی از واقع‌گرا‌ترین علمی‌تخیلی‌های سینما در قرن بیست و یکم دانست. البته که علی رغم تمامی این مسائل، فیلم از آن فرم جذاب و عامه‌پسندانه‌ای که رضایت عموم سینما‌دوستان را جلب می‌کند نیز برخوردار است و می‌توان اظهار کرد که تنها با اکتفا به این خصوصیت نیز می‌توان از تماشایش لذت برد.

  • فیلم سینمایی “لاک”
    نام به زبان انگلیسی: “Locke”
    سال تولید: ۲۰۱۳ میلادی
    کارگردان: استیون نایت (Steven Knight)
    نویسنده: استیون نایت (Steven Knight)
    کمپانی ناشر: IM Global
  • کشور تولیدکننده: ایالات متحده‌ی آمریکا
    بازیگران: تام هاردی (Tom Hardy)، اولیویا کلمن (Olivia Colman)، تام هالند (Tom Holland)، روث ویلسون (Ruth Willson)، اندرو اسکات (Andrew Scott)

ساخت فیلمی درام که در پردازش شخصیت‌هایش واقع‌بینانه ظاهر شود و بتواند به خوبی به تار و پود داستانش آب و تاب دهد و سطح هیجان آنرا تا سطح آثار سینمای بلاک‌باستری، و حتی فراتر از آن بهبود ببخشد، عملا امری دشوار است و هر کارگردانی به سادگی به این سطح از اشراف بر هدایت فیلمش نمی‌رسد. قطعا فیلم‌های بسیاری هستند که با رعایت فاکتور‌های بالا به موفقیت دست یافته‌اند اما در این میان نمونه‌هایی یافت می‌شوند که به واسطه‌ی میزان خلاقیت بکار رفته در سبک روایت‌شان به دیگر آثار مشابه‌شان در حیطه‌ی درام، برتری داده می‌شوند. “لاک” (Locke) به کارگردانی استیون نایت (Steven Knight) و با نقش‌آفرینی کم‌نظیر تام هاردی (Tom Hardy) بدون تردید یکی از آن فیلم‌ها است. شاید با دیدن نام استیون نایت افکارتان به سمت فجایعی چون “آرامش” (Serenity) که از قضا ساخته‌ی این کارگردان بوده، سوق پیدا کند. اما بدانید که “لاک” به شدت از چنین ساخته‌هایی فاصله دارد و هرگونه شک و شبهه‌ای در این باره را باید از ذهن خود برهانید.

داستان “لاک” درباره‌ی مردی به نام آیوان لاک (Ivan Locke) با ایفای نقش تحسین‌برانگیز تام هاردی است که همزمان می‌بایست تنها پشت خودرویش و در جاده‌ای که گویی تا ابدا امتداد یافته، یک ماموریت بتن‌ریزی مهم را از پشت تلفن مدیریت و هدایت کرده و در همان سان، از فروپاشی زندگی شخصی‌اش جلوگیری کند و از دست به جبران اشتباه بزرگی که مرتکب شده بزند؛ اشتباهی که پدرش نیز به ارتکاب آن روی آورد اما هیچ اقدامی به جبران آن نکرد. آنچه که از “لاک” تجربه‌ای شگفت‌انگیز می‌سازد، این است که در تمام طول فیلم تمامی رخداد‌ها و اتفاقات در جاده به وقوع می‌پیوندند و تصویرسازی فیلم چنان قوی است، که هیچ ابهامی و دست‌اندازی در فهم داستان آن روی نمی‌دهد. علی رغم اینکه فقط شخصیت تام هاردی به طور فیزیکی توسط مخاطب نظاره می‌شود، اما تک‌تک شخصیت‌های داستان مورد پردازش قرار می‌گیرند. همین که نایت تنها از طریق چند تماس تلفنی و پشت یک ماشین شخصیت‌هایش، علی‌الخصوص آیوان لاک را به خوبی پردازش می‌کند، کافی است برای این که به افتخار کارگردانش چندین مرتبه دست بزنیم و ثمره‌ی کارش را تحسین کنیم. سطح هیجان در اثر آن‌چنان بالاست که در حین تماشایش ابدا احساس ملالت نخواهید کرد و به واسطه‌ی تصویر‌سازی عالی‌اش از کاراکتر‌های غایب به راحتی می‌توانید داستان آنرا دنبال کرده و جذبش خواهید شد. داستان شخصیت منفی و مثبت خاصی ندارد و شاهد شخصیت‌های تماما خاکستری هستیم که به نحوی در حال پیش بردن عمور روزمره‌شان و امرار معاش هستند؛ که کاراکتر آیوان لاک در صدر آنها قرار می‌گیرد. تماشای لحظه به لحظه‌ی دست و پا زدن لاک برای خلاص شدن از مردابی که خود مسبب ایجاد شدن آن بوده، خون را در رگ‌های اثر می‌فشارد و اثر به هیچ وجه از ریتم نمی‌افتد؛ که البته موسیقی آن نیز تاثیر به‌سزایی بر این مسئله داشته است و آن حس حضور در اتوبان را به خوبی به مخاطب منتقل می‌کند. این شما و این فیلمی که هرگز نباید فرصت تماشایش را از دست بدهید!

شما چه فکر می‌کنید؟ آیا هیچیک از فیلم‌های معرفی شده را تماشا کرده‌اید؟ آیا مطالعه‌ی مقاله برای شما مسرت‌بخش بوده است؟<!-

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *