جوک خنده دار بی تربیتی دختر و پسر

 

جوک خنده دار بی تربیتی دختر و پسر 


جوک خنده دار بی تربیتی دختر و پسر
joke funny

یه روز چاقو گذاشتم جیبم رفتم دعوا
تا آخر دعوا فقط حواسم به این بود که چاقومو نبینن بگیرن باهاش … پاره کنن (:

جوک های خیلی خنده دار
joke funny

۴ خصوصیت بارز هر ایرانی
– ناراضی از وضع موجود
– گشادی برای رفع وضع موجود
– داشتن نظر کارشناسی در همه امور
– باباشون یه زمین داشته ارزون فروخته (:

جوک های جدید 
joke funny

‏اگه زشتید از این عینک دودی گنده ها که نصف صورت رو میپوشونه بزنید
که به زیباسازی شهری کمک بشه
من خودم ماسک جوشکاری میزنم (:

جوک خنده دار بی تربیتی دختر و پسر 

رفتم مصاحبه برای استخدام
گفت بخوای بری دستشویی اول کدوم پا رو باید بزاری تو؟
گفتم من عاشق این سوالای انحرافی ام، معلومه اول باید چراغو روشن کنی
گفت خخخخخ نه اول باید ببینی دمپایی خیس نباشه، حالا گمشو بیرون |:

جوک زشت 

تنها موجودی که جهنم رو واسمون زهر مار می کنه تتلوعه
فک کن تو جهنم نشستی داری با هیتلر بحث استراتژیکی میکنی
یهو یکی پشت سرتون میگه “هرکی نگه بغ بغو” (:

کارشناسا میگن پنگوئن ها قبل از پریدن توی دریا
یه پنگوئن دیگرو هل میدن تا مطمئن شن زیر آب شکارچی نباشه
به چهره معصومشون نمیخورد انقدر ک…کش باشن لاشیا (:

جوک حیوانات 

رفتم دو تومن دادم به طرف گفتم چاقاله بادوم بده
یدونه برداشت گاز زد نصفشو داد بهم |:

جوک های خفن 

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﻴﺮﻩ ﭘﻴﺶ ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ ﻣﻴﮕﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻴﻜﻨﻪ؟
ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ: ﻧﻪ
ﺩﺧﺘﺮﻩ: ﺗﻮ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻛﻒ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﻧﺪﻳﺪﻯ
ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ: ﻗﻴﺎﻓﺘﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ (:

جوک های دخترونه 

فقط در ایران مشاهده میشه یارو با ماشینش اومده تو محوطه بیمارستان بوق میزنه
حراست با بلندگو داد میزنه آقا اینجا بوق نزن
یارو دوتا بوق دیگه میزنه یعنی باشه
بعد نیم ساعت برمیگرده میخواد بره بیرون
دوتا بوق واسه حراستیه میزنه
حراستیه با بلندگو میگه نوکرم |:

جوک خنده دار بی تربیتی دختر و پسر

تو کافه از اون یکی میز کناری صدا میومد که میگفت: لندکروز رو چند خریدی؟
اون یکی گفت: ۷۰۰&750 دقیق یادم نیست |:
اون “دقیق یادم نیستش” رو من داشتم باهاش زن میگرفتم (:

جوک های خیلی خنده دار در حد مرگ

ابوالفضل پورعرب تو سوریه زندگى میکنه
فریبرز عرب نیا تو روسیه زندگى میکنه
سوال امتحان ورودى ناسا: کى کجا زندگى میکنه؟ (:

جوک خنده دار بی تربیتی دختر و پسر 

‏رفتم اهدای خون وقتی کارم تموم شد اینقد جلو چشمام تار شد
که نفهمیدم به پرستار شماره دادم یا اونی که داشت طی میکشید |:

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *